بررسی استراتژیک

اشراف اطلاعاتی + تحلیل واقع بینانه =» بصیرت استراتژیک

بررسی استراتژیک

اشراف اطلاعاتی + تحلیل واقع بینانه =» بصیرت استراتژیک

بررسی استراتژیک

جریان شناسی و قدرت تحلیل مسایل سیاسی جزو معرفت دینی است. ( امام خامنه ای مدظلله العالی)



 شبکه المیادین در خبری اعلام کرد که سردار قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس در پیامی نادر، بر حمایت جمهوری اسلامی ایران از مقاومت فلسطین تاکید کرد.

المیادین به نقل از سردار سلیمانی اعلام کرد که «قاتلان و مزدوران بدانند که ما لحظه‌ای از دفاع از مقاومت و دفاع از مردم فلسطین کوتاه نخواهیم آمد» و در ادامه این پیام افزود: همه دنیا دنیا بداند که خلع سلاح مقاومت عقیده‌ای باطل است و توهمی است که محقق نخواهد شد.

سلیمانی با بیان اینکه «در زمان مناسب جام خشم و غضب خود را بر سر صهیونیست‌ها خالی خواهیم کرد» بر مقاومت فلسطین درود فرستاد و گفت: درود بر گردان‌های القسام (شاخه نظامی حماس) و سرایا القدس (شاخه نظامی جهاد اسلامی) و ابوعلی مصطفی و الناصر صلاح الدین و شهداء الاقصی.. درود بر سرداران مقاومت که در مقابل فشارها عقب‌نمی‌نشینند.

وی همچنین از صحنه‌های کشتار در فلسطین ابراز تاسف کرد و با بیان اینکه «صحنه‌های دردناک در فلسطین قلب ما را به درد می‌آورد و در سینه خود حزن شدید که همراه با غیظ و غضب است احساس می‌کنیم»، افزود: برای دفاع از انسانیت و اسلامی که هم اکنون در فلسطین آن رامی توان دید سلاح و خون و کرامت را توصیه می‌کنیم.

وی در این پیام افزود: لعنت خدا بر همه ظالمانی که از این رژیم حمایت کرده و می‌کنند. لعنت خدا بر هر کسی که حزن شما و درد و رنج شما را می‌بیند و با سکوتش اجازه می‌دهد که شما کشته شوید.

  • ۰ نظر
  • ۰۸ مرداد ۹۳ ، ۲۳:۲۶
  • ۸۱۷ نمایش
  • ابناء الزهرا (سلام الله علیها)







+ نماز عید سعید فطر ، امروز ، مصلی بزرگ امام خمینی ره ، تهران. به امامت

 ولی امر مسلمین جهان نائب بر حق  امام زمان عج رهبر فرزانه و حکیم انقلاب

 سیدنا القائد حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای ( روحی فداه) ....



++ ان شا الله بعضی ها پیام این حضور و اقتدای مردم به ولی امرشان را دریافت

 کرده باشند و فهمیده باشند!!!


+ ++  تا کور شود هر آنکه نتواند دید....




  • ۰ نظر
  • ۰۷ مرداد ۹۳ ، ۱۴:۵۳
  • ۷۲۳ نمایش
  • ابناء الزهرا (سلام الله علیها)
به گزارش مشرق - گفت و گوی پیش رو شاید صریح ترین گفت وگوی سردار سرلشکر رحیم صفوی، مشاور عالی و دستیار نظامی مقام معظم رهبری و فرمانده پیشین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی باشد. سردار صفوی به گفته خودش امضایش پای تمام عملیات های 8 سال جنگ است، ناگفته های مهمی از ادامه جنگ بعد از عملیات بیت المقدس و پذیرش قطعنامه 895 دارد.


** ســؤال اول این که استراتژی ها یا راهبردهای دفاع مقدس چه بود؟ (از اول شــروع جنگ تا عملیات الی بیت المقدس و از الی بیت المقدس به بعد). اگر راهبرد جمهوری اسلامی ایران در مقطعی تغییر کرده، دلایل این تغییر را هم برشماری کنیم که استراتژی جمهوری اسلامی به چه دلیل تغییر کرد؟ عوامل مؤثر این تغییر اســتراتژی چیســت؟ با توجه به این که جنابعالی از فرماندهان دفــاع مقدس بودیــد، در آن مقطع جزو تصمیم گیرندگان جنگ بودید، بر اوضاع سیاسی و نظامی مسلط بودید و در جریان روال تصمیم گیری ها بودید، این را به عنوان ثبت در تاریخ و استفاده در رسانه در حال تدوین داشته باشیم؟ 

در زمان عملیات الی بیت المقدس، من جانشین فرمانده کل سپاه در جنگ بودم؛ یعنی مسئولیت اصلی ام «معاون عملیات کل ســپاه» بود. از سال 1360، عضو شورای عالی سپاه و معاون عملیات کل سپاه بودم اما در جنگ، جانشین فرمانده کل سپاه (جانشین آقا محسن) بودم و اکثر طرح های عملیاتی با امضای من بود. آقای شمخانی به عنوان قائم مقام آقا محسن در تهران، سپاه کشوری را اداره می کرد و من تقریبا در جنگ بودم. 
راجع به ســؤال اول تان؛ آیا استراتژی حضرت امام یا راهبرد ایشان از اول جنگ تا عملیات الی بیت المقدس و تا پایان جنگ تغییر کرد یا تغییر نکرد؟ از نظر من از ابتدای جنگ تا آخر جنگ، راهبرد امــام، «راهبرد دفاعی» بود و هیــچ تغییری در راهبرد حضــرت امام که برمبنای دفاع بود، به وجود نیامد. یعنی حتی ورود به سرزمین عراق را امام دفاع می دیدند نه تهاجم. در مبانی اسلامی، «تهاجم» یعنی شروع جنگ. شروع به معنای پیشروی علیه یک سرزمین و تصرف آن تهاجم با «دفاع» فرق دارد. شاید در اعلامیه‌های حضرت امام هم این موضوع باشــد. امام تا آخر، جنگ را برمبنــای دفاع اداره کردند. از نظر من، هم راهبرد امام بزرگوارمان و هم راهبرد نیروهای مســلح- که تابعی از راهبرد ایشان بود، مخصوصا سپاه پاسداران- تا عملیات حلبچه، یعنی، ســال 1367 و آخر جنگ، راهبرد یا استراتژی دفاعی بود. ولی تغییر تاکتیکی داشتیم. ما در تاکتیک، متناسب با شرایط جنگ، تغییراتی را می دادیم. یکی از این تاکتیک ها، ورود به خاک عراق بود، آن هم با اذن امام که در این مورد بحث خواهیم کرد. بنابراین در رابطه با سؤال اصلی تان که آیا راهبرد حضرت امام نســبت به مبانی دفاع یا استراتژی دفاع، تا آخر جنگ تغییری کرد یا نه، من با اطمینان قلب به شــما می گویم تا آخر جنگ، راهبرد امام و راهبرد سپاه پاسداران راهبرد دفاعی بود و تغییر در تاکتیک های نظامی و عملیاتی در صحنه میدان جنگ بود، والا راهبرد، راهبرد دفاعی بود. 

آقای هاشمی به فکر قدرت بعد از امام بود/ سیاست خارجی در دوره جنگ ضعیف بود/ اموال 20 هزار آمریکایی ساکن اصفهان چگونه به آمریکا پس داده شد؟

** یعنی راهبرد نظامی ما از ابتدای شــروع جنگ تا پذیرش قطعنامه، همان راهبرد دفاعی بود؟ 

هم راهبرد امام و هم راهبرد ســپاه پاسداران- و بهتر بگویم راهبرد جمهوری اسلامی- «راهبرد دفاعی» بود. 

** در مورد راهبردهای مطــرح در طول دفاع مقدس بیشتر توضیح بدهید. 

بایــد دید در آن زمان، در رابطه بــا ورود به خاک عراق، چه استدلال هایی وجود داشته اســت. به نظر من، هدف اساسی و غیرقابل تغییر نظام جمهوری اسلامی ایران، حفظ نظام، حفظ  منافع ملت، حفظ سرزمین و رسیدن به اهدافی است که حضرت امام مدنظر داشــتند. در مقابل این اهداف جمهوری اســلامی، تهدیدات خارجی و ناامنی های داخلی وجود داشــت که اینها را تهدید می کرد. مطلب اول این که، جنگ یکی از این تهدیدات خارجی است که «نظام سیاسی» را به خطر می اندازد. ناامنی های داخلی هم یکی از عوامل به خطر انداختن نظام سیاسی است. مطلب دوم این که؛ جنگ ها را «رهبران سیاسی» کشورها شروع می کنند و بعد هم به اتمام می رسانند. در حقیقت، جنگ ها ادامه سیاست رهبران سیاســی اســت. هدف نهایی جنگ ها، اعمــال «اراده سیاسی» یک دولت بر دولت دیگر است که موجب تصرف زمین می شود مثل اروندرود که یکی از اهداف جنگ ایران و عراق بود و با دستیابی عراق به آن، منبع اقتصادی و امتیاز خوبی نصیب عراقی ها می شد. برای متوقف کردن جنگ توسط کشوری که مورد هجوم قرار گرفته است، چند راهکار وجود دارد: یکی این که با تضعیف قدرت تهاجمی دشــمن به وسیله ابزار نظامی ارتش، نظام سیاسی آن کشور را منهدم کنیم تا رهبران سیاسی دولت مهاجم، برای ادامه نبرد قدرتی نداشــته باشند یا این که رهبران سیاسی، مناطقی را از دســت بدهند که احســاس خطر بکنند. 

وقتی که ما مثلا در ســال 1365، بصره را تهدید کردیم، آن شــهر را به تصرف در نیاوردیم، ولی عراقی ها احســاس خطر کردند و وقتی ما به 17-18 کیلومتری بصره رســیدیم، آن شهر را ناامن کردیم به طوری که شــهر بصره زیر توپ‌رس توپخانه ما قرار گرفت. این از نظر سیاســی، یعنی این شهر دیگر ناامن است و سقوط کرده است. اگر رهبران سیاسی احساس کنند که با تصرف منطقه ای، فشاری به آنها بیاید، این فشار موجب تضعیف دولت می شود. در این جنگ، عراقی ها 500 تا 600 هزار نفر تلفات داشتند و این در کتاب «طولانی ترین جنگ» در بحث تلفات عراقی ها آمده است. عراقی ها در فاو 50 تا 60 هزار نفر کشته دادند که برای تلفات این عملیات، جلال طالبانی پیام فرستاده بود. در عملیات کربلای 5 و 8 هم عراقی ها 50 هزار نفر تلفات دادند که این عملیات ها در ادامه عملیات فاو بود. ایران هم در این عملیات ها، شهید و 25 هزار نفر مجروح داد که در جلد سوم کتاب «تجزیه و تحلیل جنگ تحمیلی» این مطلب آورده شده است. حالا با این مطالبی که عرض کردم، من هنوز معتقد هستم که سیاست امام به عنوان رهبر و فرمانده کل قوا و مرجع تقلید، «سیاست دفاعی» بوده است. در این رابطه من دلایلی دارم که این دلایل را می توان در صحبتهای حضرت امام پیدا کرد.

قبل از سال 1364، خدمت امام رسیدیم و معضلات عبور از اروندرود را خدمتشان عرض کردیم. ایشان چند جمله فرمودند؛ از جمله این که: فرمانده کل قوا خداست. همان خدایی که به شما امر کرد نماز بخوانید، به شما امر کرد که دفاع کنید. پس ببینید، امام در تمام  صحبتهایشــان و در تمام بیانیه‌هایشان صحبت دفاع را بیان کرده‌اند و حالت دفاعی داشته‌اند. حالا هر اسمی که می‌خواهید روی آن بگذارید؛ دکترین یا سیاست دفاعی. بالاخره امام رهبر و مسئول جنگ و صلح بود. در قانون اساسی، در رابطه با جنگ و صلح و پذیرش آن هم، قوانینی آورده شده است.

مطلب آخری که  میخواهم عرض کنم، این اســت که من ایــن را قبــول دارم که در رابطه با تــداوم جنگ و چگونگی به پیروزی رســاندن آن و سرنوشت جنگ، بین زیرمجموعه امام، یعنی رهبری سیاســی به طور خاص و آقای رفسنجانی که از ســال 1362 به عنوان فرمانده جنگ از طرف امام منصوب شد و فرماندهی نظامی بخصوص سپاه، اختلاف نظر وجود داشت.

** سال 1362 یا قبل از آن را می‌گویید؟

من تصورم قبل از سال 1362 است و از آن سالها بود که این مســأله به صورت مشخص بیان شد. اسناد آن هم هست. بروید ببینید که آقای هاشــمی، فرماندهان را جمع کرد و گفت: شما باید این عملیات را انجام بدهید، دیگر به شما کاری نداریم. این صحبت را آقای هاشمی نه تنها در سال 62، بلکه در سال 63  و 64 هم به فرماندهان ارتش  می‌گفت. ایشان می‌گفت: شما این عملیات را با موفقیت انجام دهید و دیگر به خانه‌هایتان بروید؛ ما جنگ را به روش سیاسی تمام  می‌کنیم.

** بعد از موفقیت در عملیــات الی بیت‌المقدس، چه اتفاقاتی افتاد که منجر به طراحی عملیات رمضان و ورود به خاک عراق شد؟ یعنی همان تغییر تاکتیکی که شما می‌فرمایید، در این مقطع بود؟ آیا ما تغییر تاکتیک‌مان دفع متجاوز بود یا اخــراج متجاوز؟ رفع تصرف بود یا تعقیب و تنبیه متجاوز؟ آیا بالاخره این اتفاق افتاد؟

در آن دو جلسه‌ای که خدمت حضرت امام تشکیل شد، ایشان شرایطی را برای ورود به خاک عراق مشخص کردند؛ مثل عدم آسیب رساندن به مردم عراق یا این که ایران، مثلا به دنبال توسعه ارضی و تصرف سرزمین عراق نباشد. همچنین امام فرموده بودند که افکار دنیا و کشورهای عرب و مردم عراق، علیه شما تحریک نشــوند. من از جزئیات آن دو جلسه مطلع نیستم و بهتر است آن را از امثال آقای هاشمی رفسنجانی، حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای، آقای میرحسین موسوی و آقای موسوی اردبیلی که احتمالاً در آن جلســه بودند، سؤال کنید. ولیکن آنچه که من فکر میکنم از نظر مســائل نظامی و از نظر مسائل سیاسی، آن هم در آن مقطع، در مقطع ســال1361، از نظر سیاســی باید بدانیم که جنگها توســط رهبران سیاسی شــروع می‌شود و توسط رهبران سیاسی پایان پیدا می‌کند و ختم می‌شود. 

رهبران سیاسی آغازکننده جنگ و ختم کننده جنگ هستند و نیروهای نظامی، زیرمجموعه رهبران سیاســی هستند تا زمانی که اراده رهبری سیاسی شکسته نشود، دست از ادامه جنگ  نمی‌کشد. ما برای شکست دادن عراق، باید اراده صدام را می‌شکستیم تا تن به آتش‌بس و قرارداد 1975 بدهد. برای شکستن اراده سیاسی صدام، باید ارتشش را منهدم می‌کردیم. یا انهدام ارتش عراق، یا رســیدن به یک مراکزی که از نظر سیاسی، عراق احساس کند دیگر در خطر فروپاشی نظام سیاسی است.

درباره مورد دوم، ما برای رسیدن به آن هدف، بصره را هدف قرار دادیم؛ چرا بصره؟ برای این که در توان ما بود و دومین شهر عراق بعد از بغداد بود. یعنی اگر بصره سقوط می‌کرد، دیگر ادامه حیات سیاسی صدام برایش مشکل بود. همچنین تنها راه ترانزیت نفت عراق، از این منطقه است (البته بیشترشان). دو تا خط لوله نفت هم که یکی، خط نفت ســوریه از راه زمین است و یکی از طریق ترکیه به اسرائیل، در همین منطقه بود.

ما در سال1361  که عملیات الی بیت‌المقدس را به پیروزی رساندیم و به مرز رسیدیم، هیچ سازمان بین‌المللی مثل شورای امنیت ســازمان ملل متحد، حاضر نبود به ایران تضمین لازم را بدهد که اگر ما متوقف شدیم، او شروع به تجاوز  نمی‌کند. یعنی همین کاری که کردند؛ وقتی قطعنامه را پذیرفتیم، آنها مجدداً بــه ما حمله کردند. ما قطعنامه 598 را پذیرفتیم ولی عراقیها مجدداً برای گرفتن خرمشهر به ما حمله نظامی کردند و از غرب هم منافقین را راه انداختند آوردند کرمانشاه. منافقین با حمایت و پشتیبانی هوایی و پشتیبانی توپخانه صدام وارد ایران شدند تا کرمانشــاه را بگیرند.

ببینید هیچ اطمینانی به او نبود که اگر ما پذیرفتیم، او ادامه ندهــد. این در حالی بود که در پایان جنگ، 16 لشــکر درست کرده بود. یک میلیون نیروهایش را مسلح و آماده کرده بود، در حالی که ما نیروهایمان داوطلب بودند و مثلا اگر می‌گفتیم بروند، دیگر می‌رفتند و امیدی نبود که برگردند. اکثر نیروهای ما سپاه و نیروهای بسیجی و داوطلب بودند. باز در سال 1361، از نظر قطعنامه‌هایی که تصویب کرده بودند، هیچ قطعنامه‌ای نبود که طبق آن هیأتی بیاورند و متجاوز را روشــن کنند تا معلوم شــود آغازکننده جنگ چه کسی بوده است. در این زمان، یک نیروی بین‌المللی هم نبود که بین ما و عراق قرار گیرد تا حقوق ایران تضمین شود. 

منظورم از حقوق ایران، یعنی حق خســارات وارد شــده به ایران که روشن نبود. در حالی که قطعنامه 598 زمانی که ما به دروازههای بصره نزدیک شــدیم- یعنی بعد از عملیات کربلای 5- تصویب شــد که در آن معین شده بود: نیروهای یونیماک در مرز ایران و عراق مستقر می‌شوند. همچنین نوشته شده بود که دبیرکل سازمان ملل متحد، خاویر پرز دکوئیار، معین خواهد کرد که چه کسی متجاوز است. ایشان هم در آخرین روزهای ریاستش و در آخرین ساعاتش، اعلام کرد که عراق را به عنوان متجاوز می‌شناسد. برای ایران از نظر سیاسی بسیار مهم بود که دبیرکل سازمان ملل، عراق را به عنوان متجاوز شــناخت. این یعنی: ایران حق گرفتن خسارت جنگی دارد. ما در اوج پیــروزی بودیم؛ کربلای 5 اوج پیروزی ما و رســیدن به  دروازه‌های شرقی بصره بود. بنابراین در سال 1361، هیچ کس از نظر سیاسی، تعهد کافی بین‌المللی بین ایران و عراق نداده بود.
آقای هاشمی به فکر قدرت بعد از امام بود/ سیاست خارجی در دوره جنگ ضعیف بود/ اموال 20 هزار آمریکایی ساکن اصفهان چگونه به آمریکا پس داده شد؟

** در آن مقطع که یکسری از سران کشورهای عربی به ایران آمدند و چند نفر از هیأتشان با امام ملاقات کردند و نماز هم پشت سر امام خواندند ، می‌گویند پیشنهاد داده‌اند که ما خسارت جنگ را می‌دهیم.

در حد حرف، این را گفتند ولی در عمل هیچ اقدامی نکردند؛ هیچ اقدامی.

** منظورتان از اقدام عملی چیست؟

این که مثلاً یک نوشته، تعهدنامه بین‌المللی یا تعهدنامه کتبی به ایران بدهند؛ فقط در حد حرف بود. هیچ ضمانتی برای توقف ارتش عراق و این که مجدداً به ایران حمله نکند، وجود نداشت. حتی یک تعهد کتبی راجع به خســارات جنگی وجود نداشت؛ هیچ تعهدی، نه منطقه‌ای نه بین‌المللی برای این دو تا مســأله وجود نداشت: یکی این که مجدداً به نفع عراق نباشد و دیگری این که خسارت ایران پرداخت شود.
از نظر نظامی هم یک استدلال وجود داشت. در مرز شلمچه، این منطقه، منطقه قابل دفاعی نبود و ما برای اطمینان از دفاع، باید به سمت منطقه  شــط‌العرب تا دجله می‌رفتیم. این خط، قابل دفاع بود و با شــرایطی که امام فرموده بودند- که به مردم آسیب نرسد- منطبق بود. ما آنچه که در عملیاتهای رمضان، والفجر مقدماتی، والفجر 1، خیبر، کربلای 5 و حتی عملیات فاو انجام دادیم، در حقیقت بنا بر همان شرایطی بود که امام فرموده بودند: جایی بروید که مردم نباشند. در عملیات والفجر مقدماتی و والفجر10  که شما خاطرتان  می آید، مردمی در شمال منطقه چزابــه و ارتفاعات حمرین نبودند. 

در عملیات خیبر و بدر که تا دجله و فرات و تا هور رفته بودیم، مردمی آنجا نبودند. یا در سال 1364، وقتی که فاو را گرفتیم، مردمی آنجا نبود. یعنی ما آن شــرایطی را که امام گفته بودند، رعایت میکردیم و از همه مهمتــر، اینهایی که می‌گویند امام مخالف ادامه جنگ بود، بعد از عملیــات رمضان یا در حین آن، امام اعلامیه و بیانیه‌ای صادر کردند و مردم بصره را دعوت به همکاری با نیروهای مسلح ایران کردند. امام یک رهبر عادل، یک رهبر صادق و یک مرجع تقلید برای همه مسلمانان جهان بودند و همین طوری که نمی‌آمدند اعلامیه بدهند. ایشان قبول داشتند که ما وارد شویم و ورود ما را به دفاع می‌دیدند. البته این تصور هم هست که امام، رهبری صدام را یک رهبری غاصب می‌دانستند و حکومت صدام را یک حکومت غاصب. شاید در ذهن مبارکشان این بود که ما بتوانیم این رهبری غاصب را از سر ملت عراق کم کنیم. شاید- البته شاید- این که امام در آن بیانیه‌های پایان جنگ، فرمودند: «جنگ، جنگ تا رفع فتنه»؛ علتش همین بوده.

تقریباً در هر عملیات، امام بیانیه می‌دادند. سال 1364، قبل از عملیات والفجر8 در منطقه فاو، در جماران خدمت امام رسیدیم. جمعیت کمی هم بودیم. کل عملیات را از روی نقشه شرح دادیم و امام هم شــاید بیش از نیم ســاعت، با آن سن و سالشان، با دقت گوش کردند. من این را برای شما می‌گویم؛ حتی ما گفتیم: آقا! ممکن اســت مثل عملیات خیبر و بــدر، برویم آن طرف و برگردیم و یک تعدادی شــهید بدهیم و تعدادی را جا بگذاریم، یعنی مفقودالاثر. می‌دانی امام چه فرمودند؟ فرمودند: اصلا فرمانده کل قوا خداســت؛ آن خدایی که به شما امر کرده، دستور داده نماز بخوانید، همان خدا به شما امر کرده دفاع بکنید. شما بروید، مطمئن باشــید که پیروزید و من هم خواهم آمد و با شما نماز خواهم خواند. نمیدانم این  صحبتها در صحیفه آمده یا نه، اما دقیقاً در ذهنم هست که امام فرمودند: مطمئن باشید که پیروزید و من می‌آیم با شما نماز  می‌خوانم.

پس امام تا آخر، جنگ را دفاع می‌دیدند، تجاوز نمی‌دیدند و می‌خواستند اگر قدرت نیروهای نظامی رسید، آن حاکم جاعل ظالم، یعنی صدام را ســرنگون کنند و ملت شیعه عراق را از شر او خلاص کنند. در مبانی ما، امام که تنها متعلق به سرزمین ما نبود، امام که به یک چارچوب سرزمینی تعلق نداشت. امام مال مسلمین بود، رهبر مسلمین جهان بود، رهبر شیعیان جهان بود؛ امام عرق این جوری نداشت. مثلاً عراق را هم جزو بلاد اسلامی می‌دانست. به هر جهت من با اطمینان به شما  می‌توانم بگویم که ما از نظر نظامی، در شــلمچه قابلیت پدافند نداشتیم و باید ادامه می‌دادیم.

** بعد از عملیات الی بیت‌المقدس، صدام یک بیانیه‌ای می‌دهد که به «بیانیه صلح» معروف است. می‌گوید ما قبول داریم و دیگر برمی‌گردیم سر مرزهای بین‌المللی و دعوت می‌کند به صلح. این را شــما چگونه تفسیر می‌کنید؟

فکر میکنم صدام همان ماه سوم یا چهارم جنگ متوجه شد که نمی‌تواند در این جنگ پیروز شود. یعنی به خطای استراتژیک خودش در رابطه با این که لشکرهای نظامی‌اش را در طول مرز پخش کرده، پی برد. شاید اگر آن 12 لشکر اول جنگش را تمرکز داده بود، حداقل آبادان و خرمشهر را گرفته بود. تازه نمی‌گویم که اهواز را می‌توانست بگیرد. پشت سر لشکر 33 زرهی که دو تیپ تکاور هم بود، ســه لشکر دیگر داشت و حداقل آبادان را- حتی اهواز را  نمی‌گویم-  حتماً گرفته بود. حتی می‌دانید از بهمنشیر هم عبور کرد. صدام در چند ماه اول جنگ، متوجه شد که نمی‌تواند از پس جمهوری اسلامی ایران برآید.

جمعیت آن روز عراق، یک چیزی حدود16  میلیون نفر بود، جمعیت ما هم 40 میلیون نفر. سرزمین عراق یک چهارم ایران اســت. ایران یک میلیون و 648 هزار کیلومترمربع بود و عراق 480 هزارکیلومترمربع؛ یعنی سرزمینش، یک‌چهارم و جمعیتش یک‌ســوم ایران بود. قدرت نظامی و بسیجش هم، به نظر من، نســبت به ما کمتر بود. امام قدرت سربازگیری زیادی داشتند. ما حدوداً دو میلیون بسیجی را در جنگ شرکت دادیم. از طرف دیگر، نیروی سپاه پاسداران و توسعه سازمان رزمی سپاه، برای عراقیها غیرقابل تصور بود. در پیش‌بینی‌هایشان، سپاه پاسداران به عنوان سازمان رزم نبود؛ مثلا روی ارتش حساب می‌کردند. در اســناد ارتش عراق که بعد از جنگ به دســتمان افتاده، همین موضوع هســت که اصلا سپاه را جزو سازمان رزم نمی‌شــناختند. بنابراین در عملیات الی‌بیت‌المقدس، امام در اعلامیه خود می‌فرمایند: صدام به این نتیجه رسیده که در مقابل ایران شکست خواهد خورد، لذا از نظر سیاسی، پرچم صلح‌طلبی را بلند کرد که بتواند بر ایران پیش‌دســتی کند والا در ته دلش، واقعاً این نبود که جنگ با ایران را پایان دهد.

** یکی از دلایلی که ما موفق نبودیم و نتوانســتیم از پیروزی عملیات الی‌بیت‌المقدس استفاده کنیم، ضعف دیپلماسی ما بود. یعنی با این موفقیتی که در عملیات الی‌بیت‌المقدس به آن دست پیدا کردیم، باید دیپلماسی فعال و تهاجمی می‌داشتیم تا بتوانیم به اهداف خودمان برسیم و جنگ حداقل تا 5 یا 6 سال طول نکشد. این ادعا تا چه اندازه‌ای می‌تواند درست باشد؟

ضعف سیاســت خارجی یا دیپلماسی سیاســی ایران را ما در طول جنگ داشــتیم، هم اکنون هم داریم. شــما فکر میکنید دســتاوردهایی که در افغانســتان ، در عــراق، در لبنان و در فلسطین داریم؛ آیا سیاست خارجی ما، نمی‌تواند آنها را تبدیل به یک منفعت سیاســی برای ایران بکند؟ هم اکنون هم حتی نمیتواند. بنابراین در طول جنگ، ضعف دیپلماســی خارجی داشــتیم. برعکس عراقیها که خیلی در دیپلماسی‌شان فعال بودند، ما تجربه سیاسی نداشتیم. این تنها به فرد برنمی‌گردد؛ آن بدنه کارگزاران سیاست خارجی و دیپلمات‌های ما در کشورهای مختلف، از یک مدیریت و بدنه قوی در سیاست خارجی برخوردار نبودند. لذا همراه با پیروزی‌هایی که در میدان جنگ به دســت می‌آوردیم، نمی‌توانستند این پیروزی را تبدیل به منفعت سیاسی کنند. بله؛ من این ضعف را قبول دارم.

آقای هاشمی به فکر قدرت بعد از امام بود/ سیاست خارجی در دوره جنگ ضعیف بود/ اموال 20 هزار آمریکایی ساکن اصفهان چگونه به آمریکا پس داده شد؟

** برخی از گروه‌های سیاســی از جمله نهضت منحله آزادی، ادامه جنگ بعــد از عملیات الی‌بیت‌المقدس را نامشروع و غیرشــرعی می‌دانستند و در این رابطه اطلاعیه دادند. برای حضرت امام هم نامه نوشتند. نظر جنابعالی چیست؟

نهضت آزادی‌ها، به معنی واقعی، ملی‌گرا که دلسوز ملت ایران یا سرزمین ایران یا حتی وطن‌پرست باشند، نیستند. اینها اعتقاد به سرزمین و ملت ایران داشتند. در اعتقادات اسلامی‌شان هم با حضرت امام فاصله داشــتند. درکی که اینها از اسلام داشتند، با درکی که امام به عنوان یک مرجع جامع و فقیه جامع‌الشــرایط داشتند، متفاوت بود. آنها با اسلام امام که «اسلام ناب محمدی» بود، فاصله داشتند و تا اندازه زیادی، تابع سیاست‌های قدرتهای بزرگ مثل امریکا بودنــد. نهضت آزادیها اگر عرق ملی و عرق میهن داشتند، چرا یک نفرشان در جنگ شرکت نکرد؟ آن وقتی که شهرهای ایران اشغال شد، چند نفر از این نهضت آزادیها در جنگ شرکت کردند؟ چند نفرشان شهید شدند؟ شهدایشان را نام ببرند. اینها اگر واقعاً  ملی‌گرا و وطن‌دوست بودند، بیایند بگویند تــا قبل از الی‌بیت‌المقدس، چه کمک مالی را به جنگ کردند؟ اینجاست که آدم واقعاً  می‌فهمد در مبانی حکومتداری‌شان با امام فاصله داشتند.

رئیس آنها، مرحوم آقای بازرگان که یک مسلمان خوبی هم بود، من خاطرم هســت که همان اوایل انقلاب، ایشان در اداره حکومت با امام اختلاف نظر داشــت. ایــن جمله مال مرحوم مهندس بازرگان اســت: فرق ما با امام این است که ما اسلام را برای ایران می‌خواهیم، امام ایران را برای اســلام می‌خواهد. آنها می‌گویند ما اسلام را در چارچوب جغرافیایی ایران می‌خواهیم. یعنی دیگر کاری به ملت فلسطین و ملت‌های اسلامی ندارند. خب یک فقیهی مثل امام که نایب امام زمان(عج) است، نمی‌تواند فقط به سرنوشت ملت ایران فکر کند و به سرنوشت مردم فلسطین فکر نکند.

دومین مطلب را از آقای مهندس بازرگان برای شما می‌گویم. اوایــل انقلاب بود، آقای مهندس بازرگان نخســت وزیر موقت ایران بود ما در اصفهان ســپاه پاســداران را تشکیل داده بودیم. اولین استاندار ما آقای دکتر واعظی بود. من در استانداری پیش آقای واعظی بودم که آقای مهندس بازرگان زنگ زد به ایشان و گفت: به چه حقی اموال امریکایی‌ها را آنجا نگه داشته‌اید؟ دادگاه انقــلاب حکم داده؟ در اصفهان بیــش از 20 هزار امریکایی در هلی‌کوپترسازی و جاهای دیگر بودند. در شهری که الان اسمش را گذا شته‌اند شا هین‌شــهر، زندگی  می‌کردند؛ مدرسه داشتند، دانشگاه داشتند، تمام شهر در اختیارشان بود. اموال آنها را آنجا مصادره کردند. آقای مهندس بازرگان به استاندار اصفهان دستور داد که تمام آن اموال را بار کامیون کنید و بیاورید فرودگاه مهرآباد و بفرستید امریکا؛ همین کار هم انجام شد. در حالی که میلیاردها دلار از سرمایه‌های ایران در امریکا بلوکه شده بود.

بنابراین مــن واقعاً نهضت آزادی‌ها را در راســتای این که به منافــع ملی و مصالح ایــران توجه کننــد و خدمت کنند، نمی‌دانم و موضعگیری آنها را تابعی از موضعگیریهای امریکا یا سیاســتهایی که علیه ایران بود، میدانم. البته سر و و ضعشان اسلامی نشان می‌داد.

** در همین رابطه، نهضت آزادی بیانیه‌های زیادی دارد و واقعاً بیانیه‌های بسیار تند و خیلی عجیب و غریبی است. خطاب به حضرت امام، بیانیه‌های بسیار تندی دارد و این که تمام نظرات حضرت امام را زیر سؤال برده است. مثلاً در یکــی از این بیانیه‌ها چنین می‌گوید: «اما در اجرا و تداوم جنگ، غیر از مرحله دفاعی مشروع و قانونی اولیه که صدام و ارتش او را دچار شکست و خواری و مجبور به فرار گرداند، دولت عراق خواهان صلح و آماده برای پرداخت غرامت گردید.» بعد هم می‌گوید: "ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی / این ره که تو می‌روی به ترکستان است"، با همه این مســائل و شــناختی که بود، چرا امام برخوردی با اینها نمی‌کردند؟

عراق هیچ وقت آماده پرداخت غرامت نبود. امام اینها را چند نفر پیرمرد و یک گروه بی‌خاصیت وابسته که نفوذی هم در مردم نداشتند، می‌دانستند. اینها یک گروه  بی‌خاصیت وابسته بودند که اسلامشان، اسلام امریکایی بود. اینها واقعاً مدیریت‌شان هم با مدیریت امام متفاوت بود و اصلا روحیه انقلابیگری نداشتند و هیچ گاه انقلابی نبودند. سال 1356 بود. من ســال1354 از دانشگاه فارغ‌التحصیل شده بودم و دو سال، افسر وظیفه در تیپ 55 هوابرد شیراز بودم و در حال مبارزه با رژیم شاهنشــاهی. آمدیم با بعضی از بزرگان در مورد این که چگونه باید مبارزه را علیه رژیم شاه ادامه بدهیم، حضوری صحبت کردیم. یکی خدمت آ یت الله بهشتی رسیدیم در منزلشــان و یکی هم خدمت آقای مهندس بازرگان در یک شــرکت مهندسی، در همین خیابان شــاهرضا که الان خیابان انقلاب است. خاطرم هست که آیت الله بهشتی ساعت 11 صبح وقــت داده بودند تا30 /11. من از دوره دانشــجویی ایشــان را می‌شناختم. منزلشان قلهک بود و من 10 دقیقه دیر رسیدم. تا زنگ در را زدم، بدون عبا آمدند دم در و گفتند: «جناب آقای صفــوی! 10 دقیقه دیر آمدی! اگر در این 20  دقیقه باقی مانده، مطالبتان حل می‌شــود که هیــچ، والا بروید دفعه دیگر. واقعاً نظمی که این بزرگوار داشت، عجیب بود. گفتم حاج آقا ، در این 20 دقیقه حرفهایم را  می‌زنم. گفتم خدمتشــان که ما، یک عده دانشجویی هستیم که فارغ‌التحصیل شده‌ایم و سربازیمان تمام شــده. الان می‌خواهیم مبارزه مسلحانه را علیه رژیم شاه شروع کنیم و آمده‌ام اجازه بگیرم برای این که هم اسلحه جمع کنیم، هم خریداری کنیم و هم مبارزه مسلحانه را شروع کنیم؛ برای کسب تکلیف آمده‌ایم. 

ایشان که از قبل ما را  می‌شناختند، فرمودند: تا مرحله  جمع‌آوری سلاح، هر چه می‌توانید جمع کنید. ولی خیلی مراقب این باشید که از بین نروید و شما را دستگیر نکنند. جمع‌آوری سلاح و مهمات را انجام دهید، ولی برای به کار گرفتن اسلحه و عملیات نظامی، باید مورد به مورد اجازه شرعی بگیرید. با این تشویق ایشان، خیلی روحیه گرفتیم. فردای همان روز، رفتم پیش آقای مهندس بازرگان. در همین خیابان شاهرضا. همین سؤال را از مرحوم مهندس بازرگان کردم. ایشان گفت: این حرفها یعنی چه؟ برای چه می‌خواهید بروید دنبال جمع کردن اســلحه؟ شما بروید معلم یک کلاس بشوید، اگر توانستید یک کلاس را یک سال اداره کنید، بعد بیایید پیش من تا بگویم چه کار کنید. اصلاً دنبال مبارزه مسلحانه نباشید. این دو تلقی بود. آقای مهندس بازرگان  می‌گفت بروید معلم بشوید، مدیریت‌تان را ثابت کنید تا بعد در مورد دست به اسلحه شدن و جمع‌آوری ســلاح فکری بکنیم. اصلاً فکر انقلابی و این که  می‌توان نظام شاهنشاهی را شکست داد، نداشت. بنابراین دو نوع تفکر بود. فکر شهید بهشتی، فکر حضرت امام بود که باید نظام شاهنشاهی را سرنگون کرد و فکر اینها این بود که با یک چیز آرامی، مثل رفرم، چنین نظامی را تغییر داد.

** در مورد اواخر جنــگ و انتقال عملیاتها به غرب کشور و موضوع پایان جنگ، مطالبی را بفرمایید.

رهبری جنگ در آن موقع، به صورت مقطعی فکر می‌کرد؛ یعنی این روش را انجام دهیم، بعد به روش سیاسی عمل کنیم. فرماندهان نظامی ارتش هم هیچ استراتژی و دیدگاهی نداشتند. ارتش هیچ عملیات بزرگی را نتوانست به پیروزی برساند. من اینها را می‌گویم که شما بنویسید؛ هیچ اشکالی ندارد. در آن موقع، سپاه قدرت اصلی بود. رهبری سیاسی جنگ وقتی که دید عملیاتهای ما در جنوب به نتیجه‌ای  نمی‌رســد، کار عملیات را به غرب و شمال کشاند و ما دیگر در سال 1364 به غرب رفتیم و به اصطلاح، تغییر استراتژیک دادیم. بنده مخالف این تغییر بودم و صحبت‌هایم ضبط شــده و موجود اســت که مخالفت خود را ا علام کرده‌ام. به دلیل مخالفت من، آقا محســن ما را در جنوب نگه داشت که ادامه عملیات فاو را طرح‌ریزی کنیم. البته خدا بعضی از دوستان را هدایت کند که در قرارگاه رمضان بودند و آقا محسن را تشویق  می‌کردند که به غرب بیاید، ولی بنده  می‌دانستم که این تغییر استراتژیک، اشتباه است. به طور خاص، آقایان محمد جعفری و ســلطان‌منش را می‌گویم که از فرماندهان ســپاه بودند. اینها از فرماندهان قرارگاه رمضان بودند و آقا محسن را تشویق می‌کردند که: بیا برویم و در غرب عملیات بکنیم؛ کرکوک را بگیریم، سلیمانیه را بگیریم. در حالی که حتی به سلیمانیه هم نرسیدیم. هرچند که اگر به سلیمانیه هم  می‌رسیدیم، ارزش نداشت. یعنی اگر ما یک کیلومتر در شلمچه پیشروی م‌یکردیم، ارزش آن برابر بود با پیشروی10  یا 20 کیلومتری در شمال عراق. با این کار، نیرو و قوایمان را تجزیه کرده بودیم. ولی باز هم من، رهبران سیاسی را قبول دارم. بحث من تفاوت بین رهبران سیاسی و رهبران نظامی است که آن را می‌گویم.

آقای هاشمی به فکر قدرت بعد از امام بود/سیاست خارجی در دوره جنگ ضعیف بود/اموال 20 هزار آمریکایی ساکن اصفهان چگونه به آمریکا پس داده شد؟

رهبری سیاســی  می‌خواهد هر طور شــده، جنگ را تمام کنــد ولی رهبری نظامی  میخواهد جنگ را متقاعد کند. (مثل سال 1367) که آقای هاشمی به آقای رضایی می‌گفت: شما هر برنامه‌ای برای جنگ دارید، اجرا کنید، چون ما چند میلیارد دلار آماده کرده‌ایم تا بدهیم به شما برای هزینه کردن. آقای رضایی و شــمخانی در بیمارستان امام حسین (ع) در کرمانشاه، نامه‌ای را به اســم آقای هاشمی رفسنجانی تنظیم کردند که این نامه را ایشــان به امام بدهند. این نامه الان هم موجود است. در این نامه، نیازمندی‌های عملیاتی را ذکر کرده‌اند؛ از جمله این که ما برای 1500 گردان بسیجی، تجهیزاتی را می‌خواهیم. 200 فروند هواپیمای جنگی، یک تعداد  هلیکوپتر و چیزهای دیگر نیاز داریم. وقتی آقایان داشــتند این نامه را برای آقای هاشمی می‌فرستادند، بنده به آقای رضایی گفتم: آقا محسن این کار را انجام ندهید. نسخه اصلی این نامه نزد آقای رضایی است و یک نسخه هم به آقای هاشمی دادند.

در اواخر جنگ، وقتی عراقی‌ها به فاو حمله کردند، بنده مجبور شــدم با یک دستگاه  هلیکوپتر 214، به همراه آقایان قربانی و قاســم سلیمانی به فاو بروم. چون سوخت  هلیکوپتر تمام شده بود، مجبور شدیم با قایق به سمت عراقی‌ها برویم. وقتی عراقی‌ها فاو، شــلمچه و جزایر دیگری را که در دست ایران بود گرفتند، آقای هاشمی و میرحسین موسوی و یکی، دو نفر دیگر نزد امام رفتند و گفتند: از نظر اقتصادی، کفگیر به ته دیگ رسیده و دولت نمی‌تواند هزینه جنــگ را تأمین کند و پولی برای ادامه جنگ نداریم. در مورد این مسائل باید از آقا محسن سؤال کنید، حتی می‌توان از آقای هاشــمی هم سؤال کرد. چون ما از سال 1365 به بعد، میزان فروش نفــت را زیر 10 دلار برده بودیم. آن زمان قیمت نفت چقدر بود؟

** 6 الی 8 دلار بود.

احسنت. براســاس صحبت آقای روغنی زنجانی- که رئیس سازمان برنامه و بودجه بود- بدترین سال اقتصادی کشور، سال 1365 بود که در آن سال، کل درآمد ارزی ما، هفت میلیارد دلار بود. در آن سال، نمی‌توانستیم روزانه بیشتر از یک میلیون لیتر نفت صادر کنیم. از سال 1365 به بعد، فشار اقتصادی روی ایران شروع شد. در آن سال عراقی‌ها کشتی‌های ما را در خارک هدف قرار می‌دادند. یکی از مسئولان می‌گفت که مردم دیگر استقبالی از شرکت در جنگ نمی‌کنند و اعزام نیرو به جبهه‌های جنگ کم شده بود. آقای هاشمی به امام گفتند که وضع اقتصادی ما این است و نامه فرمانده کل سپاه را هم به امام دادند.

** آقای هاشمی از ارتش هم نامه ای گرفته بود؟

این را باید از آقا محسن سؤال کنید. 

** آقای رضایی می‌گویند: این نامه‌ای که ما نوشتیم، در آن ذکر کردیم که اگر اینها هم تأمین نشود، باز هم ما تا آخر ایستاده‌ایم.

یعنی این که ما عاشورایی هستیم و عاشورایی  می‌جنگیم که امام فرمودند: این مطلب شــعاری بیش نیست. در صورتی که آقا محسن  می‌گوید: شبیه این نامه را ما چهار سال پیش هم برای امام نوشتیم. در حالی که چهار سال قبل، ما عملیات فاو را داشتیم. آقا محسن برای امام نوشتند که ما  می‌خواهیم سپاه را توسعه دهیم و نیروهای هوایی، زمینی و دریایی را تشــکیل دهیم. امام بعد از این که با شورای نگهبان مشورت کردند، فرمان تشکیل نیروهای سه‌گانه را صادر کردند که طبق قانون اساسی، این از وظایف رهبری و فرمانده کل قوا بود. ایشان در26 /1/1364 فرمان تشکیل این سه نیرو را به آقا محســن دادند کــه ای کاش این فرمان برای آقای هاشــمی یا رئیس جمهور صادر  می‌شد. آقا محسن با چه چیزی می‌توانســت برود این نیروها را تشکیل بدهد؟ بنده در آن زمان اولین فرمانده نیروی زمینی سپاه شدم. آقای علایی، فرمانده نیروی دریایی و آقای موســی رفان، فرمانده نیروی هوایی شد. بنابراین شما این تفاوت را بین رهبری سیاسی جنگ که آقای هاشمی بود و آقا محسن که رهبری نظامی جنگ بود، می‌بینید. آقا محسن خیلی برای جنگ زحمت کشــید. رهبری سیاسی جنگ، یعنی آقای هاشــمی، با حضرت امام و رهبری نظامی جنگ هماهنگ نبود. به نظر من، آقای هاشمی به فکر قدرت بعد از امام بود و می‌خواست بعد از امام کشــور را اداره کند. لذا می‌خواست قدرت را در دست داشته باشد و شاید پیش خود فکر می‌کرد در این جنگ نباید همه چیز از بین برود. این برای حفظ قدرت خود و ادامه حکومت خودش بود که  نمی‌خواست همه منابع کشور از بین برود.

منبع: رمز عبور
  • ۰ نظر
  • ۰۶ مرداد ۹۳ ، ۰۰:۳۳
  • ۷۸۹ نمایش
  • ابناء الزهرا (سلام الله علیها)
 از زمان تأسیس فرماسیون غرب زدگی شبه مدرن در ایران تا ظهور انقلاب اسلامی ایران، ایدئولوژی ناسیونالیسم باستان گرا وجه اصلی و غالب را در شبکه ایدئولوژیک رژیم شبه مدرنیست چهلوی بر عهده داشته و ایدئولوژی اصلی و رسمیِ حکومت بود. البته به موازاتِ آن، ایدئولوژی های لیبرالیسم کلاسیک و تا حدودی نیز سوسیال دموکراسی لیبرال به صورتِ مکمل در جایگاه قدرت سیاسی حاکم از رژیم استبدادی پهلوی و فرماسیون غرب زدگی شبه مدرن ایران دفاع می کردند.

ظهور انقلاب اسلامی و پدیداری «طریقت سیاسی-اجتماعی اسلامی» که هسته اصلی آن را آموزه های «خط امام» تشکیل می داد، اسلام ناب محمدی(ص) را به پرچمدار نهضت انقلابی فراگیر مردمی در ایران بدل ساخت، نهضتی که به دلیل جوهر اسلامی-شیعی اصیل خود هم عدالتخواهانه و ضدسرمایه داری بود، هم انقلابی و قاطع و رادیکال، هم ضد امپریالیست و ضدآمریکایی و مدافع استقلال سیاسی-اقتصادی بود، هم معنوی و آرمان گرا که بر بازگشت به فطرت انسانی و هویت سعادت آفرین دینی و گنجینه آموزه های قدسی شیعی تأکید می کرد. ظهور انقلاب اسلامی و طریقت سیاسی-اجتماعی آن، کل کاست روشنفکری ایران و ایدئولوژی های مدرنیستیِ وارداتی را دچار بحران و بن بست کرد. 

روشنفکری ایران و ایدئولوگ های مدرنیست آن در یکی، دو سال اول پس از ظهور انقلاب اسلامی در نوعی حالت شوک و گیجی به سر می بردند و در خصوص نحوه مقابله با انقلاب، گرفتار نوعی سردرگمی و ابهام بودند. اما از آغاز دهه 1360 حرکت روشنفکران ایرانی در جهت بازسازی و رسیدن به نوعی ساختار و هویت ایدئولوژیک منسجم به منظور مقابله با انقلاب اسلامی آغاز شد. محصول این بازسازی و تجدید ساختار ایدئولوژیک و سازمانی، سیطره ایدئولوژی نئولیبرالیسم بر بخش بزرگی از روشنفکری ایران و ظهور و غلبه نوعی روشنفکریِ نئولیبرالیست بود که در مسیر تقابل با انقلاب و نظام اسلامی قرار گرفته بود.

اغراق نیست اگر بستر اصلیِ تاریخ معاصر ایران از سال های آغاز دهه 1360 تا امروز را تقابل میان نئولیبرالیسم ایرانی با آرمان گراییِ دینی-انقلابیِ انقلاب و نظام اسلامی بدانیم. آرمان گراییِ دینی-انقلابی ای که در نظام ولایت فقیه و در اراده ولایی نظام تجسم و ظهور و فعلیت یافته است و نئولیبرالیسم ایرانی نیز که بیش از دو دهه است در قد و قامت یک جناح تمام عیارِ متنفذ ظهور و بروز دارد، بیش از هرچیز و اساساً و نوعاً، در ستیزی که با حقیقت انقلاب اسلامی و اسلام ناب محمدی(ص) و راه امام و طریقت سیاسی-اجتماعیِ اسلامی دارد، اصل ولایت فقیه و اراده ولائی نظام را به این دلیل که جان و جوهر انقلاب و تجسم و پاسدار هویت اسلامی و انقلابیِ نظام جمهوری اسلامی است، به صور و اَشکال مختلف و مستقیم و غیرمستقیم و از هر طریق و راهی که برایش ممکن و مقدور باشد مورد حمله قرار داده است.

جناح نئولیبرالیست در ایران امروز ترکیبی است از طیف گسترده ای از روشنفکران سکولار-اومانیست (اعم از غیرمذهبی و یا التقاطی های به ظاهر مذهبی و مدعیِ دین داری) که اگرچه پیروان ایدئولوژی های مختلف سکولاریستی در میان آنها حضور دارند اما محوریت و مرکزیت و هژمونیک شان با روشنفکران نئولیبرالیست است، و نیز، بخش عمده طبقه سرمایه دار ایران (که البته نقش محوری و هژمونیک را در این طبقه، لایه سرمایه داری سکولاریستِ ممتازه ای بر عهده دارد که از امکانات و رانت های ویژه برخوردار بوده است و استغراق در مفاسد اقتصادی موجب فربهی و سنگین وزنی آن شده است) به همراه لایه فوقانی طبقه متوسط مدرن، و طیف تکنوکرات-بوروکرات های شاغل در بخش های خصوصی و یا دولتی، و برخی اقشار و گروه های لایه میانی طبقه متوسط مدرن ایران، مجموعاً و در پیوند با یکدیگر بدنه اصلیِ اجتماعی نئولیبرالیسم ایرانی را تشکیل می دهد.

نئولیبرالیست های ایرانی حضور مؤثر و فعالی در عرصه رسانه های مکتوب و فضای مجازی و بازار نشر کتاب دارند و از حمایت پیوسته و گسترده شبکه های ماهواره ای فارسی زبان ایرانی و غیرایرانیِ خارج از کشور نیز برخوردارند حضور و نفوذ طولانی مدت و تأثیرگذار مدیران و کارشناسان و برنامه ریزان همسو با آراء مدرنیستی و نئولیبرالیستی در حوزه های مختلف فرهنگی و مطبوعاتی کشور (از بازار نشر و توزیع کتاب گرفته تا تولید و اکران فیلم های سینمایی و شبکه مطبوعات و نظام آموزش دانشگاهی و روند سیاستگذاری های هنری و...) عملاً بینش نئولیبرالیستی به فرهنگ و هنر و ادبیات را در ساخت و ساختار متولیان فرهنگی-هنری و دانشگاهی کشور نهادینه و حاکم کرده است. از این رو اغراق نیست اگر بگوییم نئولیبرالیست ها دست اصلی را در کلیت سیستم فرهنگی کشور دارند.

نفوذ و تأثیرگذاری و توانمندی جناح نئولیبرالیست در ساخت اقتصادی کشور از توان آن در عرصه فرهنگی هم بیشتر است، و قدرت مانور و تحرک گسترده و جان سختی و توان باز تولیدی که نئولیبرال های ایرانی حتی پس از شکست در کودتای فتنه سبز (و زنجیره ای از ناکامی های کوچک تر در مقاطع قبل از آن) از خود نشان دادند و ظرف مدت کوتاهی موفق به تجدید سازمان و یارگیری و حضور فعال مجدد در عرصه سیاسی کشور گردیدند، ریشه در همین توانمندی های راهبردی های آن در ساخت اقتصاد و سیستم فرهنگی دارد.

***آرایش تاکتیکی نئولیبرال ها پس از فتنه

نئولیبرال های ایرانی در یک دهه گذشته در مقاطع مختلف کوشیدند تا با تکیه بر امکان و موقعیتی که در ساخت اقتصاد و ساخت فرهنگ کشور دارند، با تعرض در عرصه اجتماعی-سیاسی، معادلات کنونی در ساخت قدرت سیاسی را به نفع خود تغییر دهند. هدف غایی نئولیبرال ها این است که کنترل کامل ساخت قدرت سیاسی را در کشور در دست گیرند و فرماسیون غرب زدگی شبه مدرن را (این بار با محوریت ایدئولوژی و اقتصاد نئولیبرالی) بازسازی نمایند.

نئولیبرال های ایرانی در دهه های 1370 و 1380 و پیش از شکست کودتای فتنه سبز محور حرکت خود را بر تقابل میان روشنفکران التقاطیِ به ظاهر دینی (که خودشان را روشنفکران دینی مینامند) با روحانیت شیعه قرار داده بودند، اما شکستِ کودتای نئولیبرالیِ سال 1388 و بی اعتبار شدن چهره های اصلیِ ایدئولوگ روشنفکری التقاطی اندیش نئولیبرال، و فروپاشی سازمان فتنه آنها که عمدتاً متکی بر دو حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بود، موجب شد که نئولیبرال های ایرانی در مقطع پس از کودتای فتنه سبز آرایش تاکتیکی و سازمانی و پوشش شعارها و تبلیغاتی خود را نیز تغییر دهند.

پس از شکست کودتای ررنگی نئولیبرال ها و بی اعتبار و متواری شدنِ انبوه ایدئولوگ ها و استراتژیست های آنها دیگر تابلوی «روشنفکری دینی» کم جاذبه و بی آبرو گردید و فراتر از آن، این که با کنار رفتن نقاب نفاق از چهره ایدئولوگ هایی مثل عبدالکریم سروش و محسن کدیور و عبدالعلی بازرگان و سیاستمدارانی چون: رجب مزروعی و رضا علیجانی و عطاء مهاجرانی؛ این عناصر قدرت تأثیرگذاری خود را از دست دادند. زیرا باید توجه کرد که دلیل اصلیِ تأثیرگذاری این اشخاص از حضور منافقانه آنها در حاکمیت نشأت می گرفت و با کنار رفتن نقابِ نفاق و حذف آنها از حاکمیت، قدرت تأثیرگذاری آنها شدیداً کاهش یافت.

در این مقال مجال، بررسی علل شکستِ نئولیبرال ها در توطئه کودتای فتنه سبز وجود ندارد و آنچه محل توجه ما است، بررسی آرایش نوین تاکتیکی و ساختاریِ نئولیبرال های ایرانی در مقطع زمانی پس از ناکامی در فتنه است. ناکامی کودتای رنگی به نئولیبرال های ایرانی آموخت که بر خلاف تصور آنها روحانیت شیعه هنوز از قدرت بسیج و سازماندهیِ نیروهای متدین و انقلابی برخوردار است و تعداد هواداران انقلاب آنقدر پرشمار و مصمم و نیرومندند که هر کودتا و توطئه ای را خنثی می کنند و در هم می کوبند.

نئولیبرال های ایرانی پیش از کودتا تصور می کردند که شرایط کشور به گونه ای شده است که آنها می توانند بخشی از اغراض ضددینی خود را آشکار کنند و در مواردی به طور صریح و مستقیم در مقابل بیّنات انقلاب و اصل ولایت فقیه و آموزه های امام خمینی(ره) بایستند. اما ناکامی در پیشبرد کودتا (علیرغم سرمایه گذاری بسیار زیاد مالی و تبلیغاتی و سیاسی استکبار جهانی، و فعال کردن بخش عمده پتانسیل داخلی توسط فتنه گران) که موجب بر باد رفتن بسیاری از نیروها و امکانات برآمده از بیش از بیست سال فعالیت و برنامه ریزی بود؛ به نئولیبرال های ایرانی فهماند که باید آرایش تاکتیکی خود را تغییر داده و آهنگ حرکت و نحوه بیان اغراض خود را متحول کرده و محور سازمانی و تشکیلاتی شان را نیز تجدید ساختار نمایند. این گونه بود که نئولیبرال های ایرانی از حدود سال 1389 با شعار و تابلو و تاکتیک و سامان تشکیلاتی جدیدی به میدان آمدند. در یک بیان سربسته و بسیار مختصر می توان رئوس این تغییرات را اینگونه بیان کرد:

1- به لحاظ سازمانی و تشکیلاتی، دو حزب منحله مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامی از کانون حرکت تشکیلاتی خارج گردیدند. نقش فعال این دو تشکل در فتنه و انحلال آنها توسط قوه قضائیه و نیز تغییر رویه تاکتیکی نئولیبرال ها در این تغییر آرایش تشکیلاتی م<ثر بوده است.

2- به لحاظ تاکتیکی، حضور مجدد گسترده در حاکمیت (که در دوره های ریاست جمهوری نهم و دهم و به ویژه در یکی دو سال اول پس از شکست کودتای فتنه سبز، کم رنگ شده بود) به یک مطالبه محوری و رکن مهمی از برنامه عملیاتی نئولیبرال های ایرانی بدل گردید.

3- با یک جابجایی و تقسیم کار، نیروهای به اصطلاح «محافظه کار»تر و آنها که به لحاظ پیشینه و عملکرد و روابط می توانند خود را به بنیانگذار جمهوری اسلامی و روند عمومی انقلاب اسلامی بیشتر منتسب نمایند، در ویترین حرکت جناح نئولیبرال قرار گرفته اند. نئولیبرال های ایرانی می خواهند با پنهان شدن پشت نقاب منافقانه تصویری غیر حقیقی و تحریف شده از شخصیت و آرمان امام خمینی(ره)، اغراض نئولیبرالی خود را (بی آنکه محتوای سکولار-نئولیبرال این اغراض آشکار شود) دنبال نمایند و با تحریف حقیقت سلوک و سیره سیاسی و شخصیت و آموزه های امام خمینی(ره) از تابلو و شعار پیروی از امام، محملی برای مطالبات نئولیبرالی خود فراهم آورند. به عبارت دیگر پس از یک دوره تبلیغ و ترویج نسبتاً صریح سکولاریسم نئولیبرالیستی، در تجدید آرایش تاکتیکی خود نقاب نفاقی بر چهره باطن و جوهر نئولیبرالی اغراض خود بزنند.

4- تابلوی خِرَدگرایی و عقلانیت و پرهیز از دشمن تراشی و ضرورت خردورزی و اعتدال و مدعاهایی از این دست به کانون اصلی تبلیغاتی بدل گردیده است.

5- نئولیبرال ها در آرایش تاکتیکی جدیدشان می کوشند تا خود را نه مخالف «انقلاب» که مخالف «افراط گرایی» و «بی خردی» نشان دهند. آنها به این دل بسته اند که غیر از طیف متحدان همیشگی شان (و البته با دور کردن متحدان نشان دارشان که اغراض و نیّاتشان کاملاً آشکار گردیده است از جلوی صحنه) بخش هایی از طیف انقلابیون و اصول گرایانی را که ممکن است (به هر دلیلی) مجذوب مانورهای خردگرایی و اعتدال شوند را نیز جذب کرده و جبهه خود را گسترده نمایند.

6- نئولیبرال ها پس از ناکامی در فتنه، اکنون می کوشند تا حرکت خود را معطوف به بخش ها و عناصری از روحانیت نمایند که اینها تصور می کنند می شود تحت عنوان «نواندیشی دینی» آنها را در پروسه بسط شبه مدرنیزاسیون دخیل کرد. در واقع ناتوانی و ورشکستگی جریان موسوم به «روشنفکری دینی» در پیشبرد پروژه شبه مدرنیزاسیون نئولیبرال، جناح نئولیبرالیست را متوجه تأکید بیشتر بر برخی چهره ها و عناصر روحانی کرده است. نئولیبرال های ایرانی می کوشند تا با سازماندهی و شبکه سازی ای تحت عنوان «نواندیشی دینی» به نوعی در درون روحانیت شیعه، جریانی همسو با شبه مدرنیزاسیون نئولیبرال ایجاد نمایند، جریانی که در پازلِ تاکتیکی جناح نئولیبرال در سالهای پس از فتنه، نقش اصلی را در پیشبرد پروژه نئولیبرالیسم شبه مدرن بر عهده دارد. در آرایش تاکتیکی جدید نئولیبرال های ایرانی، این طایفه به اصطلاح «روحانیت نواندیش» قرار است که نقش محوری ای را که قبلاً روشنفکری به اصطلاح دینی بر عهده داشت اکنون بر عهده گیرد. واقعیت این است که بدنه اصلی و عمده روحانیت شیعه با این طایفه به اصطلاح نواندیش نسبتی ندارد و تعبیر «نواندیشی» اسم رمزی برای نوعی التقاطه شبه مدرنیستی است و ماجرای این به اصطلاح نواندیشان، تکرار همان پروژه تحریف مدرنیستی دین است که بیش از یکصد سال است که در ایران روشنفکران به اصطلاح دینی داعیه دار آن بوده اند، و اکنون نئولیبرال ها به شکلی دیگر دارند آن را دنبال می کنند.

نگاهی به رویکرد نشریه «مهرنامه» به خوبی محتوای طرح تاکتیکی نئولیبرال های ایرانی در خصوص این جریان به اصطلاح نواندیش دینی (که در واقع روایتی دیگر از التقاط مدرنیستی و تحریف دین به نفع مدرنیسم است) را نشان می دهد.

به نظر می آید در فضای پس از فتنه، نقش کارگزاران سازندگی در آرایش تشکیلاتی این جناح بسیار برجسته تر گردیده است و حالتی محوری پیدا کرده است. و این تغییر آرایش تشکیلاتی با تغییر تابلوها و شعارها و تغییر آرایش تاکتیکی این جناح تلازم دارد. درباره این تغییرات و پدیداری آرایش های نوین تاکتیکی و ساختاری و سمت و سوی حرکت نئولیبرالیسم ایرانی در فرصت های بعدی باید بیشتر سخن گفت.

انشاءالله


شهریار زرشناس

  • ۰ نظر
  • ۰۵ مرداد ۹۳ ، ۰۱:۰۱
  • ۷۹۵ نمایش
  • ابناء الزهرا (سلام الله علیها)

دایه‌های مهربان‌تر از مادر چند وقتی است سوژه جدیدی برای "حمایت از زنان!" یافته‌اند و با انتشار بخشنامه شهرداری مبنی بر تفکیک محیط کاری زنان از مردان در تهران به دفاع از حقوق به ظن خود پایمال‌شده این قشر پرداخته‌اند.


برخی این حرکت قالیباف را "دلواپسی" جدید شهردار تهران قلمداد کرده و برخی به آن برچسب سیاسی زده و تحلیل کرده‌اند که قالیباف به دلیل عدم موفقیت در انتخابات ریاست جمهوری، برای بازسازی چهره خود در میان طیف اصولگرایان، زنان را قربانی کرده است!

گروهی نیز با یادآوری سایر وظایف شهرداری مانند تفکیک زباله‌ها و مقابله با موش‌ها، تفکیک محیط کاری خانم‌ها از آقایان را مسأله‌ای فرعی عنوان کرده و متذکر شده‌اند که شهرداری باید به آن "امور مهم‌تر" بپردازد.

تحلیل این  دلواپسان حقوق بانوان از اقدام جدید شهرداری تهران مبتنی بر آگاهی از ضعف حافظه تاریخی مردم است، چرا که انتقادات به این طرح به هیچ عنوان تازگی نداشته و در 35 سال گذشته بارها این ایرادها به سیاست‌های سالم‌سازی محیط برای بانوان مطرح شده و هر دوره موجی به راه انداخته ولی بانوان با حمایت عملی از این طرح‌ها منتقدان رابه سکوت واداشته‌اند ولی با گذشت زمان و مطرح‌شدن طرح‌های جدید، مجدداً اقدام به گل‌آلودسازی فضای رسانه‌ای کرده‌اند.

چرا دلواپسان حقوق بانوان غیرت دینی را بر نمیتابند؟

اوایل دهه 60، زنانه و مردانه کردن اتوبوس‌های شهری، نقطه شروع این دلواپسی بود و مخالفان با انتقاد از جدا کردن همسران از یکدیگر و نگرانی بابت جاماندن زوج‌ها در ایستگاه‌ها به مقابله با این طرح رفتند. در آن دوره نیز به‌روز رسانی خطوط اتوبوس‌رانی به عنوان اولویت اصلی در مقابل جداسازی بخش زنانه از مردانه مطرح شد.

اواخر دهه 70 با فعال شدن خطوط مترو تهران و ازدحام جمعیت، مجدداً بحث اختصاص واگن به خانم‌ها مطرح شد که قبل از اجرا همراه شد با موجی از طنزنوشته‌ها، کاریکاتور، نقد و یادآوری وظایف شهرداری که در میانه دهه 80 با عملی‌شدن طرح، این گلایه‌ها شدت پیدا کرد.

به رغم آزمون و خطا و ایرادات ساختاری در عملیاتی‌کردن دو طرح فوق، خود بانوان بودند که با استقبال از این طرح‌ها باعث ادامه و رفع نقص‌های سالم‌سازی محیط برای بانوان در حمل و نقل عمومی شدند. ازدحام واگن‌های متعلق به بانوان با وجود امکان حضور در سایر واگن‌های مترو خود گواهی است بر رضایت جامعه زنان از اجرا شدن این قبیل طرح‌ها.

چرا دلواپسان حقوق بانوان غیرت دینی را بر نمیتابند؟

حال در اوایل دهه 90 شهرداری تهران در راستای ادامه سیاست‌های سالم‌سازی محیاط برای بانوان بخشنامه‌ای صادر کرده تا زنان شاغل در این نهاد با آرامش و رضایت شغلی بیشتری به حضور فعال در سطح جامعه بپردازند و با توجه به شناختی که از نگرانی‌های فرهنگی پدران و همسران جامعه ما وجود دارد، ایجاد محیطی ایمن برای اشتغال زنان می‌تواند در موافقت با اشتغال آنان سهم بسزایی داشته باشد.

چرا دلواپسان حقوق بانوان غیرت دینی را بر نمیتابند؟محمدباقر قالیباف، شهردار تهران با تشریح علل اجرای این طرح در نماز جمعه این هفته تهران در سخنرانی پیش از خطبه گفته بود:  "حرف ما این است که تا جایی که امکان دارد نباید اجازه دهیم یک خانم در طول زمان، معاشرت بیشتری با نامحرمان داشته باشد تا با محرمان خود و شوهر و فرزندش؛ زیرا این موضوع کانون خانواده را تحت تأثیر منفی قرار می‌دهد. غیرت ما کجا رفته است؟ حالا بی‌بی‌سی هرچقدر می‌خواهد حرف بزند... حرفی که در شهرداری تهران زده‌ایم این بوده است که اگر در یک اتاق، یک مجموعه کاری که با هم همکاری می‌کنند و سه یا چهار نفر آنها آقا و سه چهار نفر دیگر خانم هستند و... همه در یک رابطه مثلاً در رابطه با بودجه فعالیت می‌کنند، می‌توان کاری کرد که آن چهار خانم در یک اتاق و چهار آقا در اتاق دیگری کار کنند... بیشترین استخدام‌های ما بر اساس قابلیت‌ها، خانم‌ها هستند و چندین معاونت و اداره کل، تحت مدیریت خانم‌هاست... زمانی که در تهران، پارک‌هایی برای بانوان ایجاد کردیم همین رسانه‌ها می‌گفتند می‌خواهند خانم‌ها را در جامعه راه ندهند که این حرف احمقانه‌ای بود. در کشور ما خانم‌ها مطابق اسلام از همه حقوق مثل مردها برخوردار هستند."

چرا دلواپسان حقوق بانوان غیرت دینی را بر نمیتابند؟به نظر می رسد شیوه در پیش گرفته شده در شهرداری تهران، فرصتی است تا همه نهادهای قانونی کشور اعم از قوای سه گانه، با بررسی و رفع نقائص احتمالی، آن را به کل دستگاه‌های کشور گسترش دهند. چرا که برای رسیدن به الگوی واقعی پیشرفت اسلامی، مقدماتی لازم است که حرکتهای جهادی و انقلابی برای اسلامی کردن محیط کار، نمونه کوچکی از آن است و قطعاً رؤسای قوای سه‌گانه باید آن را در دستور کار قرار دهند.

اما این تأکید شهردار تهران بر "غیرت دینی" به مذاق برخی‌ها خوش نیامد و بدون در نظر گرفتن منافع زنان و یا مبانی دینی این تصمیم، به تمسخر موضوع "غیرت دینی" پرداختند. این رسانه‌ها در مواجهه با افکار عمومی باید  پاسخ دهند چرا به مقابله طرحی رفته‌اند که با اجرای آن محیط کار زنان سالم شده و امنیت روانی و آرامش برای خود کارمند زن و خانواده او فراهم می‌کند؟ چرا مصوبه‌ای که بر اساس مبانی دینی و فطری و اخلاقی اجرا شده است برای این افراد تا این اندازه غیر ضروری به نظر می‌رسد؟ این مصوبه هیچ خللی در اشتغال بانوان ایجاد نمی‌کند، پس مخالفت با این طرح با ادعای دلواپسی برای حقوق بانوان چه توجیهی دارد؟ آیا قربانی‌کردن مصالح بانوان برای رسیدن به مطامع سیاسی زیبنده فعالان سیاسی نظام جمهوری اسلامی است؟


**  مرد هر چه فاسدتر باشد بی غیرت تر است.... به بعضی ها هم باید گفت فساد طلب نه اصلاح طلب... اذا  اذا قیل لهم لا تفسدوا فی الارض قالوا انما نحن مصلحون!!!! الا انهم  هم المفسدون و لکن لا یشعرون!!!

  • ۰ نظر
  • ۰۲ مرداد ۹۳ ، ۱۹:۴۴
  • ۵۸۵ نمایش
  • ابناء الزهرا (سلام الله علیها)

یک باره با شمشیرهای برهنه در کوچه ها و خیابان ها و بازارها و هرجا که مردم تجمع کرده باشند، خارج می شوند و ندای «حکم فقط از آن خداست را سر می دهند» و پس از آن بدون اینکه میان کسی تمایز و تفاوتی قائل شوند، همه مردم را از دم تیغ می گذرانند. 

آنچه گفته شد، توصیف یکی از صحنه های قرون و دوره های گذشته نیست، بلکه یکی از برخوردها و تعامل های گروه های تکفیری در مناطقی است که آنها را به تصرف خود درآورده اند، چقدر صحنه هایی که این روزها مشاهده می شود، شبیه صحنه های تاریخی به وقوع پیوسته توسط خوارج و تکفیری ها در قرون اولیه اسلامی است. 

میان تکفیری های دیروز و تکفیری های امروز عناصر مشترک بسیاری وجود دارد که خیلی ها ممکن است، از آنها بی خبر باشند. این ماجرا واقعا از کجا شروع شد؟ 

سرمنشاء افراط گرایی و تندروی را باید از سرزمین «نجد» جست وجو کرد، چراکه این سرزمین کانون و مرکز سیاسی جنبش ها و تحرکات اعتراض آمیز پس از وفات پیامبر صلى الله علیه وآله و سلم به شمار می آمد، به گونه ای که از «سهل حنیفه» شاهد ظهور «مسیلمه» دروغگو بودیم که «سجاح التمیمیه» با وی هم پیمان شد و از «سهل حنیفه» بود که «محمد بن عبد الوهاب»، صاحب دعوت وهابیت بعدها زاده شد و به حیات خود ادامه داد و به تبلیغ دعوت خود پرداخت. 

به این ترتیب بسیاری از نجدی‌ ها در دوره پیامبر (ص) از دین برگشته و مرتد شدند و این ارتداد آنها آنقدر ادامه یافت تا بر علی بن ابی طالب، امیر مومنان علیه السلام نیز شوریدند و به «خوارج» معروف شدند، در حالی که برای توجیه خویش پرچم «حکم فقط از آن خداست» را برافراشتند و براساس آن به قتل و کشتار مسلمانان در عراق و ایران پرداخته و قتل و کشتار تمام مسلمانان را مباح کردند تا به این ترتیب جنبش آنها با خشونتی آمیخته به تفسیر دینی و مذهبی در آمیخت و به مهمترین ویژگی و صبغه این افراد تبدیل شد و این مهمترین و اصلی‌ ترین پایه مکتب نجدی در تعامل با دیگران حتی پیش از ورود آنها به آیین اسلام بود. 

شباهت‌ها و تفاوت‌های تفکر داعش با وهابیت چیست؟ /در حال تکمیل

هنوز مدتی نگذشته بود که اعراب نجد تحت عنوان «قرمطیان» تلاش کردند، انقلاب خود را به مناطق دیگر صادر کنند و این موجب شد تا حملات آنها عراق و سرزمین شام را در برگیرد و تا نزدیکی مرزهای مصر پیشروی کنند، به گونه‌ ای که حتی «کعبه»، خانه خدا نیز از دست ویرانگری‌ های آنها در امان نماند. 

پس از آن راهی «بعلبک» شدند و بعد از قتل عام و کشتار اهالی آن، راه «سلمیه» را پیش گرفتند و اگرچه به اهالی این شهر در ظاهر امان دادند، اما هر آن کس را که از خاندان و طایفه بنی هاشم می‌ دیدند، قتل عام می کردند، تا به این ترتیب وقتی از آن خارج شدند، هیچ جنبده ای را نمی توانستی در شهر ببینی. 

پایگاه خبری «العهد» نوشت: این وحشی گری بر اساس خط مشی فکری مبتنی بود که «النویری» در سخنش درباره تربیت فکری جوانان قرمطی به آن اشاره کرده بود، همان گونه که «طبرى» نیز در داستانی که درباره جوانی مسلمان که به آیین قرمطی درآمده و مادر و خانواده اش را ترک کرده و آیین جدید را پذیرفته بود، به آن اشاره و تاکید کرده بود که مهمترین اصل حاکم بر آیین قرمطی مباح بودن ریختن خون هاست. 

دوره‌ها و حکومت ها گذشتند و قرمطیان به حیات خویش ادامه دادند تا اینکه «محمد بن عبد الوهاب» با دعوت دینی اش و هم پیمانی اش با «ابن سعود» پای به عرصه گذاشت و برای شناخت هرچه بهتر «محمد بن عبد الوهاب» و «ابن سعود» همین کافی است که گفته شود، شعار آنها «خون و ویرانگری و غارت» بود. 

شباهت‌ها و تفاوت‌های تفکر داعش با وهابیت چیست؟ /در حال تکمیل

به این ترتیب ابن عبد الوهاب ماموریت مباح بودن ریختن خون‌ ها به دست آل سعود و مشروع بودن آن و اجرای این اصل بر تمام مسلمانان که از دید آنها کافر و مرتد شمرده می‌ شدند، را به عنوان توجیهی مذهبی و دینی برای غارت‌ ها و قتل ها و چپاول‌ ها و در عین حال توسعه طلبی هایشان را برعهده گرفت. 

به این ترتیب ملاحظه می شود که مدرسه فکری قرمطیان در شستشوی مغزهای جوانان تفاوت چندانی با خط مشی که فقهای وهابی در قبال جوانان در پیش گرفتند، تفاوتی ندارد. فقهای وهابی نیز به جوانان خود القا می کردند که هر کس وهابی نیست، را به قتل برسانند، چون به سادگی این اصل را توجیه می‌ کردند که اگر طرف مقابلت وهابی نباشد، مسلمان نیست و به همین دلیل ریختن خونش مباح است. 

به این ترتیب سعودی های وهابی ابتدا نجد را به اشغال خود درآوردند تا پس از آن با توسعه غارت ها و چپاول هایشان منطقه «احساء» را نیز به نجد ملحق کنند و پای به قطر و بحرین و کویت و عمان بگذارند و سپس سرزمین حجاز را به خود ملحق کنند و با یمنی ها به جنگ بپر دازند و از آنجا راه اشغال عراق و سرزمین شام را پیش گیرند. 
 
شباهت‌ها و تفاوت‌های تفکر داعش با وهابیت چیست؟ /در حال تکمیلوهابیت و داعشیت: تطابق در اندیشه ها و افکار 
 
در این خصوص تنها کافی است به آنچه «عثمان بن بشر النجدی»، مورخ سعودی حکومت اول سعودی ها در کتاب معروفش «بزرگی و شکوه در تاریخ نجد» درباره کشتار و قتل عام کربلا در سال 1216 هجری آورده است، اشاره کنیم . 

النجدی در این خصوص می‌ گوید که سعود و البته منظور وی «سعود بن عبد العزیز بن محمد بن سعود» است، با لشکریان خود که آنها را از نجد و بیابان‌ های اطراف گرد آورده بود، راه سرزمین کربلا را در ماه ذی قعده در پیش گرفت و در این راه وهابی های بسیاری را گرد آورده بود، آنها چون به کربلا رسیدند، از دیوارها و سورهایش بالا رفتند و با زور وخشونت وارد خانه ها و بازارهایش شدند و اغلب اهالی این شهر را قتل عام و قبه ای را که بر بالای مزار «حسین بن علی» [ع] گذاشته شده بود، را تخریب کردند وهر آنچه از طلا و پول و زمرد و یاقوت در آن بود، را غارت کردند و همه آنها را به عنوان غنیمت جنگی به سرزمین نجد بردند. 

عثمان بن بشر النجدی در پاسخ به انتقاد مسلمانان در قبال آنچه وهابی ها در کربلا دست به آن زدند، با افتخار می گوید: بگویید که خدا را سپاس و شکر که ما کربلا را تصرف کردیم و مردمانش را ذبح کرده و سر بریدیم و بخشی از آنها را به اسارت گرفتیم و از این اقدام خود عذر خواهی نمی‌ کنیم و به مسلمانان که آنها را کافر می نامد، در بخش دیگری از کتاب خود می گوید که «10 روز را در کربلا سپری کردیم و در آن چنان به قتل و کشتار و تخریب و ویرانگری پرداختیم که در قدرت درک و فهم هیچ کس نمی گنجد». 

این توجیه و تعلیل آشکارا نشان می دهد که آنها از وهابیت به گونه ای سخن می گفتند که تنها و تنها آن اسلام است و هر کس در این آیین و مکتب نگنجد، مسلمان نیست و این موضوعی بود که محمد بن عبد الوهاب در رسائله اش به آن اشاره و بر آن تاکید کرده بود. 

ابن عبد الوهاب درباره اصل تولی و تبری می گوید که فرد مسلمان هیچ گاه مسلمان واقعی نمی شود، مگر آنکه شرک را ترک کند و یکی از راه های ترک شرک دشمنی و خصومت ورزیدن با مشرکین و بیان خصومت و نفرت خویش از آنهاست  (محمد بن عبد الوهاب: کتاب کشف الشبهات و 13 رساله دیگر، چاپ قاهره، چاپ چهارم). 

عبد الوهاب حکم به تکفیر تمام شیعیان داد و سرزمین و کشورهای آنها را سرزمین و کشور کفر و جنگ دانست و تصریح کرد که اگرچه همه آنها به یگانگی خدای متعال و پیامبری محمد (ص) شهادت می دهند و نماز جمعه و جماعت را ادا می کنند، اما در صورتی که با آنها در شریعت اختلاف نظر پیدا کردیم، به آنچه ما در آن اصول حکم می کنیم، توسل می جوییم و آنها را کافر و قتل اشان را واجب و سرزمین و کشورشان را سرزمین و کشور کفر و جنگ می دانیم و به آنها حمله می کنیم ( رساله کشف الشبهات ). 

شباهت‌ها و تفاوت‌های تفکر داعش با وهابیت چیست؟ /در حال تکمیل

به این ترتیب عبد الوهاب همه شیعیان را تنها به یک کلمه تکفیر کرد. ابن تیمیه در این خصوص می گوید: آدمی با کلمه ای که از دهانش خارج می شود، کافر می شود. 

از این مکتب نظریه پردازان و تئوریسین هایی فارغ التحصیل شدند که به سلفی های تکفیری یا جهادی معروف شدند و پایه گذار گروه ها و سازمان ‌هایی مانند القاعده شدند تا از القاعده گروه ها و سازمان های دیگری زاده شود که داعش امروز یکی از آنهاست. 

دو محور اصلی پایه و اساس اندیشه‌ های سلفی تکفیری را تشکیل می دهد: یکی حاکمیت و دیگری عقیده تولی و تبرا و با این که مسلمانان درباره اصل «حکم فقط از آن خداست» با یکدیگر اختلاف نظر ندارند، اما تفاوت میان طوایف و گروه های اسلامی با گروه ها و جماعت های تکفیری در این است که برداشت و فهم هریک از آنها از متون و نصوص دینی با یکدیگر تفاوت می کند و هریک از آنها برداشت هایی از این متون و نصوص دارند که علما و روحانیون آنها برداشت می کنند، به همین دلیل فهم نادرست و اشتباه در متن و نصی نمی‌ تواند، موجب تکفیر گروه دیگر شود. 

شباهت‌ها و تفاوت‌های تفکر داعش با وهابیت چیست؟ /در حال تکمیلاما خط مشی و دیدگاه دیگر تکفیری ها به تبعیت از بنیانگذار مکتب اشان ابن عبد الوهاب این است که آنها به تعدد و کثرت برداشت ها از متون و نصوص دینی و امکان اجتهاد در فهم این متون و نصوص باور ندارند و تنها به آنچه خود برداشت می کنند، باور دارند، در این صورت اگر مسلمانی دیدگاه و برداشتی غیر از دیدگاه و برداشت آنها داشته باشد، وی خارج از دین و مرتد و کافر می‌دانند و این یک ادعا نیست، بلکه در تمام متون و نصوص آنها آمده و تاکید شده که در صورتی که مسلمانی برداشت های آنها را نپذیرد، نه تنها باید وی را مرتد و خارج از دین بدانند که باید حد را نیز درباره وی اجرا کنند. 

اما در میان دو اصل حاکمیت و تولی و تبری، عقیده و باور دیگری وجود دارد که از تمام آنچه در این مطلب به آن اشاره شد، خطرناک تر است و آن اصل « در صورت عدم امکان اثبات مسلمانی فردی بر آنها، پس وی کافر است و برای اثبات مسلمانی فرد باید که آنها دلیل و برهانی داشته باشند و دلیل و برهان نزد آنها این است که فرد به همان چیزی ایمان و باور داشته باشد که آنها ایمان و باور دارند و در غیر این صورت و در صورت نقض این اصل خون فرد و عرض و ناموس و اموالش بر آنان مباح می شود. 

در این میان اگر مسلمانان اقدام به تطبیق و اجرای اصول و قواعد تکفیری‌ ها کنند، بدون تردید همه مسلمانان باید یک دیگر را تکفیر کنند و این تکفیر پای به عرصه تمام صحابه و پیروان این آیین تا قیام قیامت می گذارد. 

در چنین شرایطی دین اسلام به جای اینکه هویتی برای یک جامعه تشکیل دهد و به دینی جهان شمول تبدیل شود، همان گونه که خواست و اراده خداوند بوده به دینی در قبضه و احتکار گروهی خاص و محدود تبدیل می شود و نام و نشانی از اسلام واقعی در جهان بر جای نمی ماند. 

تفاوت‌های داعشیت و وهابیت

اما صرف نظر از اشتراک دیدگاه ها، داعشی ها و وهابی ها اختلافاتی نیز با یکدیگر دارند، از جمله اینکهوهابیت دعوت خود را به سرزمین حجاز محدود کرده و حجاز را کانون و سرزمین دعوت خود می داند، اگرچه بر دعوت افراد دیگر به این مکتب در خارج از سرزمین حجاز نیز تکیه دارد، اما این تکیه به اندازه داعش نیستکه اعتقاد دارد، با تکیه بر «جهاد» باید سرزمین ها و کشورهای دیگر را تصرف کند و دولت اسلامی مورد ادعای خود را تاسیس کند و اینکه این دولت تا جای ممکن توسعه و گسترش خواهد یافت.

شباهت‌ها و تفاوت‌های تفکر داعش با وهابیت چیست؟ /در حال تکمیل

وهابی ها اگرچه سودای فتح جهان را نیز در سر داشته باشند، هیچ گاه از این ایده خود بی پرده سخن نمی گویند، اما داعش بی پرده و آشکارا از اهداف خود و اینکه چه کشورهایی را در بر خواهد گرفت، سخن گفته است.

تفاوت دیگر وهابی ها و داعشی ها را باید در اعتقادات آنها ملاحظه کرد. درحالی که وهابی ها به کعبه و حفظ آن اعتقاد و باور دارند، داعشی ها تهدید به از بین بردن آن کرده اند.

از سوی دیگر داعش هرگونه مماشات با غرب و در راس آنها آمریکا را نمی پذیرد، در حالی که وهابیت، غرب و آمریکا را مهمترین هم پیمان خود می داند.


داعش تمام غیر هم کیشان خود را تکفیر کرده و بسیار با خشونت با آنها برخورد می کند و حتی به نام مرتد بودن آنها از دم تیغ می گذارند، در حالی که خشونت وهابیت کمتر از داعش است و تا به این اندازه از اجبار و خشونت در برخورد و تعامل با پیروان دیگر ادیان استفاده نمی کند.

  • ۰ نظر
  • ۲۹ تیر ۹۳ ، ۰۲:۱۵
  • ۹۷۲ نمایش
  • ابناء الزهرا (سلام الله علیها)

 خود را این گونه معرفی می کند: اول انقلاب 23 ساله بودم. اول جزو گروه‌های هفت‌گانه بودیم که سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را تشکیل دادیم.
ما جزو گروه منصورون بودیم و بهزاد نبوی و... جزو گروه امت واحده با آقای صادق نوروزی و رفقای دیگرشان بودند. من در بخش تدوین ایدئولوژی سازمان کار می‌کردم و کمیته اقتصادی سازمان را عهده‌دار بودم. قضایای کردستان که پیش آمد به اتفاق یکی دو نفر از دوستان مسئول پیگیری مسائل کردستان شدیم. 
مجاهدین انقلاب در آن موقع در خط امام و دغدغه‌های نظام برایش مهم بود. ما به اتفاق رفقا طرحی تهیه کردیم و به ذهنمان رسید امنیت در کردستان توسط خودم مردم کرد قابل پیاده شده هست، یعنی مردم کرد با گروهک‌ها نیستند. 
آن موقع شهید بروجردی تصادف کرده و در بیمارستان بود. رفتیم و موضوع را با ایشان مطرح کردیم و گفت اتفاقاً تمام مدتی که در بیمارستان بوده‌ام همین فکر را کرده‌ام و دنبال همین راهکار هستم که جز ایجاد امنیت مردمی در کردستان هیچ راهکار دیگری نداریم. به اتفاق ایشان رفتیم و سازمان پیشمرگان کرد مسلمان را راه انداختیم که همان جریان مردمی‌ای بود که از حمله به کامیاران شروع کرد و بعد با کمک ارتش و سپاه در جاهای مختلف مستقر شد. بعد از شهادت شهید بهشتی به این نتیجه رسیدیم که دیگر نمی‌توانیم در سازمان مجاهدین انقلاب کار کنیم و کاری به تهدیداتی که متوجه نظام هست نداشته باشیم و به مسئول اطلاعات آن موقع که آقای محسن رضایی بودند گفتیم آمادگی داریم بیاییم و در صحنه کار کنیم و از آن موقع به سپاه پیوستیم. 
یک سالی در امنیت داخلی بودم و بعد به حفاظت اطلاعات رفتم. بعد حفاظت قرارگاه خاتم الانبیا بودم تا آخر جنگ. بعد از جنگ در ستاد کل نیروهای مسلح بودم و بعد به معاونت پارلمانی وزارت دفاع هم رفتم. آقای لاریجانی معاون پارلمانی بود و من مدیرکل ایشان بودم. بعد که آقای لاریجانی از وزارت دفاع رفتند، من معاون پارلمانی وزیر دفاع شدم.  از وزارت دفاع بیرون آمدم، مسئول بازرسی سپاه شدم. 
دو سال بعد به طرح و برنامه سپاه رفتم. بعد از دو سال معاون هماهنگ‌کننده ستاد مشترک شدم. دو سال هم آنجا بودم. دو سال هم جانشین ستاد مشترک بودم. پنج شش ماه بعد از تیر 78 به این نتیجه رسیدند که فرماندهی قرارگاه ثارالله مستقل باشد و من فرمانده قرارگاه ثارالله شدم. در سال 79 حفاظت بیت مقام معظم رهبری به عهده‌ام قرار گرفت که تا سال 89 آنجا بودم. از بعد از فتنه 88 به دعوت آقای جلیلی با حفظ سمت مسئول سیاسی ـ اجتماعی دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی بودم. بعد از آن که کاملاً از آنجا منفک شدم با آمدن دولت جدید هم در مقام سیاسی ـ اجتماعی دبیرخانه بودم.»

این توصیف تقریبا کامل، مقدمه گفت‌وگوی مجله «رمز عبور» با سردار محمدحسین نجات،  مشاور فرمانده کل سپاه پاسداران است که 10 سال مسئولیت سپاه حفاظت از مقام معظم رهبری را برعهده داشته و از نزدیک‌ترین افراد به ایشان است.

سردار نجات

** در ابتدا تقسیم بندی ذهنی شما از جناح‌های سیاسی در کشور چیست و نگاه رهبری انقلاب اسلامی به این جناح‌ها چگونه است؟

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ. «وَ الْعَصْرِ* إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ* إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ». ان‌شاءالله بتوانید در تبیین و پاسداری از خط امام و مقام معظم رهبری که همان خط امام است، تلاش کنید و روشنگری مستندی نسبت به سیاست‌ها و برنامه‌های استکبار جهانی و جریان روشنفکر غرب‌زده در داخل ایران داشته باشید که پیوسته بال جریان غرب در ایران بوده‌اند و همیشه هم درگیری روحانیت اصیل یا با خود جریان استکبار یا با این جریان روشنفکر غرب‌زده بوده است.

به نظرم هر نگاهی که به دیدگاه‌های مقام معظم رهبری می‌اندازیم خوب است که با نگاهی به دیدگاه‌های امام باشد و این دو دیدگاه را با هم مقایسه کنیم و ببینیم چقدر بر همدیگر منطبق است. من جریانات داخل کشور را به سه دسته کلی تقسیم کرده‌ام. دسته اول گروه‌ها و جناح‌های سیاسی معتقد به انقلاب، نظام اسلامی، حاکمیت دینی و ولایت فقیه است که نماد آن در دهه اول انقلاب دفتر تحکیم وحدت، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، حزب جمهوری اسلامی، روحانیت مبارز، جامعه مدرسین و... طیف‌های معتقد به خط امام و حاکمیت ولایت فقیه بودند. امام همیشه این جناح‌ها و گروه‌ها را خودی می‌دانستند و تلاش می‌کردند ضمن احترام به سلایق آنها و بدون این که اصرار داشته باشند کسی سلیقه خود را رها کند، همه آنها را حول اهداف اصلی انقلاب متحد کنند، یعنی هر جا اختلافی رخ می‌داد، آنها را به اهدافی مثل اجرای قانون اساسی، استکبارستیزی، حاکمیت دینی، قانون‌گرایی، عدالت‌ اجتماعی، حفظ ارزش‌های اسلامی، بسط و گسترش آنها، حمایت از ملل مسلمان و مستضعف دنیا و... اینها سرفصل‌هایی بودند که امام سعی می‌کردند جناح‌های دلسوز برای انقلاب را به این سمت هدایت کنند.

همین سیاست‌ها را مقام معظم رهبری بعد از ایشان دنبال کردند و به همه جریاناتی که دلسوز انقلاب هستند، هشدار دادند سعی کنند اختلافاتشان را حول این اهداف حل کنند، ضمن این که هر کسی می‌تواند سلیقه و گرایش خود را هم داشته باشد.

من اسم جریان دوم را جریان‌های مذهبی غرب‌گرا گذاشته‌ام، یعنی روشنفکر مذهبی غرب‌گرا. اینها ادعا می‌کنند که اسلام را قبول دارند و می‌گویند چون مردم به قانون اساسی رأی داده‌اند، آنها هم به قانون اساسی احترام می‌گذارند، ولی اعتقادی به حاکمیت دینی و اسلام سیاسی ندارند و مدل حکومت مطلوب آنها نوعی حکومت لیبرال دموکراسی غربی است و حداکثر حکومت مطلوب آنها هم حکومتی مثل حکومت فعلی ترکیه است و این را بارها گفته‌اند و اندونزی، مالزی و ترکیه را با ایران مقایسه می‌کنند و می‌گویند دموکراسی مدل ترکیه را قبول دارند.

این جریان در زمان حضرت امام، نهضت آزادی، جنبش مسلمانان مبارز و سایر جریان‌های ملی مذهبی بود. اگر بخواهیم مقایسه کنیم از سال 75 به بعد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران ـ که پسوند ایران را بعداً اضافه کردند ـ، حزب مشارکت و تا حدود زیادی مجمع روحانیون مبارز دنبال همین تفکر مذهبی غرب‌گرا بودند. امام در اول انقلاب به اینها میدان عمل باز دادند و اصلاً کل دولت را به این جریان واگذار کردند، اما اینها در عمل نشان دادند به دنبال باز کردن پای امریکا به ایران هستند، لذا موقعی که از امام راجع به نهضت آزادی استعلام شد، ایشان فرمودند اینها صلاحیت هیچ یک از مصادر اجرایی را ندارند و اگر روی کار بیایند، کشور را به دست امریکا خواهند داد. جریان‌های قانونی کشور مثل شورای نگهبان و وزارت کشور آنها را رد صلاحیت کردند و از جریان‌های اجرایی کشور کنار گذاشتند.

عین همین میدان را هم ما به حزب مشارکت، مجاهدین انقلاب و مجمع روحانیون مبارز که یک موقع در زمان امام در خط امام بودند، در زمان مقام معظم رهبری به اینها دادیم و بین سال‌های 76 تا 84 فعالیت کردند و اکثرشان حاکمیت سیاسی و حاکمیت در مجلس را در اختیار داشتند، اما عملاً نشان دادند دیدگاه‌شان نسبت به ولایت فقیه و حاکمیت دینی و اجرای کامل قانون اساسی با دیدگاه امام تفاوت دارد.

آنها به دنبال استقرار یک حکومت لیبرال دموکراسی در ایران و حذف ممیزی در حوزه نشر و ترویج آزادی‌های غربی در حوزه فرهنگ و هنر بودند و بعضی از این آقایانی که بعد از جریان سال 88 به زندان رفتند، صریحاً اعلام کردند حکومت مطلوب ما حکومتی مثل ترکیه است و دائماً جمهوری اسلامی را با ترکیه مقایسه می‌کردند و آنجا را به رخ ما می‌کشیدند. از سال 75 و 76 مواضع اینها روز به روز به نهضت آزادی نزدیک‌تر شد و از سال 76 تا 84 با طرح مباحثی چون حاکمیت دوگانه، جدایی دین از سیاست، دین دولتی و دولت دینی، فشار از پایین چانه‌زنی از بالا، خروج از حاکمیت، مقاومت مدنی و... عملاً قوه مقننه و بخشی از قوه مجریه و حوزه نشر و فرهنگ را در مقابل نظام دینی مبتنی بر ولایت فقیه قرار دادند.

رهبر معظم انقلاب از همان اول با منطق و استدلال و این نیت که بتوانند این جریان را هدایت کنند که به موضع خط امام برگردند با اینها برخورد کردند، لکن به‌خصوص با تحصن اینها در مجلس در سال 78 و انتشار روزنامه‌های زنجیره‌ای توسط اینها به این نتیجه رسیدند که اینها قابل هدایت نیستند، عین اتفاقی که در دوره امام افتاد، مراجع قانونی اینها را رد صلاحیت کردند و عملاً از مصادر اصلی اجرایی کشور کنار گذاشتند.

در دیدار موسوی و کروبی با رهبر انقلاب چه گذشت؟/ فتنه از هر فرصتی برای بازگشت به صحنه سیاسی استفاده می‌کند/ در جلسات خصوصی‌شان می‌گویند 88 تقلب نشد
اتمام حجت رهبر انقلاب با سران جریان دوم خرداد پس از ماجرای کنفرانس برلین- 6 اردیبهشت 1379 
از راست: مهدی کروبی- هادی خامنه ای- محمدعلی نجفی- مجید انصاری- محمدسلامتی- محمدرضا خاتمی- بهزاد نبوی


امام در وصیت‌نامه الهی ـ سیاسی‌شان به جریان روشنفکری غرب‌گرا و جریانی که به دنبال اینها می‌خواهند آزادی‌های غربی را در ایران پیاده کنند، پرداخته و آنها را نفی کرده و خطراتشان را هم مفصل گوشزد کرده‌اند.

جریان سوم را روشنفکر غرب‌گرا نامیده‌ام، یعنی دیگر قید مذهبی ندارد. اینها اصولاً اسلام و دین را قبول ندارند و دموکراسی به شیوه غرب یا سوسیالیسم به شیوه جوامع سوسیالیستی را قبول دارند یا خیلی از آنها ملی‌گرا هستند. البته ملی‌گراها هم تفاوت ماهوی با جریان لیبرال دموکراسی ندارند. در ایران هم همین طور بوده است. 
این جریان از همان ابتدای انقلاب در مقابل حاکمیت دینی و انتخاب مردم ایستاد. بعضی از اینها با نظام جمهوری اسلامی نبرد مسلحانه کردند، بعضی هم که نبرد مسلحانه نکردند، حداکثر در سال 62 با نقد و کارشکنی و بعضاً ارتباط و جاسوسی برای کشورهای خارجی مجبور شدند از کشور فرار کنند. در مقطع فعلی جریان‌های اصلی مثل جبهه ملی، حزب توده، چریک‌های فدایی خلقی که اصل اسلام را قبول نداشته باشند، به عنوان یک حزب یا گروه یا جریان سیاسی نداریم، لکن این جریان بدون تابلو و حزب خاصی شروع به نفوذ در حوزه‌های فرهنگ، هنر و نشر کرده‌اند و الان جای پای نفوذ اینها را در این حوزه‌ها آشکارا می‌توان دید و سعی می‌کنند از طریق این حوزه‌ها افکار عمومی مردم و نخبگان را مقابل نظام و اسلام قرار بدهند و دو باره همان فرهنگ لیبرال دموکراسی را داخل کشور بیاورند.

مشی امام در برخورد با این طیف افشاگری بوده است و همیشه سعی کردند چهره واقعی آنها را برای مردم روشن کنند. مقام معظم رهبری هم در تمام سخنرانی‌هایشان این مشی را دنبال کرده‌اند.

** در مقطع حاضر این گروه سوم چه وضعیتی دارند؟

به صورت حزب و گروه نیستند.

** اما دارد در بعضی از جریان‌های ما نفوذ می‌کند. گروه دوم چطور؟ آنهایی که رد صلاحیت شده‌اند، آیا ورود در عرصه‌ها را کنار گذاشته‌اند یا در قالب‌های دیگر فعال‌اند.

الان هر دو گروه وجود دارند. فرق گروه دوم با گروه سوم این است که گروه دوم در قالب حزب و گروه و جریانی که بعضاً در مصادر اجرایی کشور هم هستند، حضور دارند، مثلاً مجمع روحانیون مبارز یا مجمع محققین و مدرسین قم، تقریباً اکثریت قریب به اتفاقشان نظام و رهبری را قبول ندارند. آنهایی هم که ممکن است قبول داشته باشند، در مقابل خطاهای هم‌حزبی‌هایشان اصلاً حاضر نیستند افشاگری کنند یا کوتاه بیایند. مثلاً از جریان اینها سروش، محسن کدیور، خانم حقیقت‌جو و علی افشاری از بلندگوی بی‌بی‌سی و VOA حرف می‌زنند. همین سروش و کدیور دارند حاکمیت دینی را نقد می‌کنند. یک کلام از دهان مبارک اینها برای نقد اینها بیرون آمده است؟ خیر! جریان دوم از لحاظ حیطه قدرت هم در جریان نشر و هم در حوزه فرهنگ و هنر حضور دارند، به‌خصوص در حوزه نشر فعالیت می‌کنند. فرقشان با گروه سوم این است که آنها تابلو ندارند، ولی اینها تابلو دارند، اما از نظر ماهیت تفکر یکی هستند.

در دیدار موسوی و کروبی با رهبر انقلاب چه گذشت؟/ فتنه از هر فرصتی برای بازگشت به صحنه سیاسی استفاده می‌کند/ در جلسات خصوصی‌شان می‌گویند 88 تقلب نشد** رهبری انقلاب اسلامی در سال 89 فرمودند جریان چپ تقوای جمعی را رعایت نکردند. درباره این توضیح بیشتری بفرمایید.

برداشتم از تقوای جمعی این است که کسی که متصدی حزب یا گروهی می‌شود، باید مصالح اسلام و مملکت را بر مصالح حزبی و گروهی خودش ترجیح بدهد، یعنی رعایت انصاف را بکند. اینها این را رعایت نکردند. اینها در جلسات خصوصی‌شان آقای میرحسین موسوی را محکوم می‌کنند و می‌گویند تقلبی اتفاق نیفتاده و نظام امانتدار است. حتی در انتخابات اخیر آقای روحانی با 7/50 درصد رأی آورد و نظام امانتداری‌اش را نشان داد، اما اینها حاضر نیستند همین را هم بگویند، ولی در جلسات خودشان این را مطرح می‌کنند که آقای میرحسین موسوی قطعاً رأی نیاورد، اما حاضر نیستند بیایند و در جمع این را محکوم کنند. برداشتم از تقوای جمعی این است که چرا اینها مصالح اسلام و نظام را بر مصالح تشکیلاتی و حزبی‌شان ترجیح ندادند؟

** یکی از بحث‌هایی که حضرت آقا مطرح می‌کنند، بحث ریزش و رویش در فضای سیاسی کشور است. اولاً ملاک تشخیص این ریزش و رویش چیست؟ بعضی‌ها از این ریزش‌ها بسیار ابراز نگرانی می‌کنند و می‌گویند شما دارید همه یاران امام و انقلاب را حذف می‌کنید. نظرتان چیست؟

انسان ماهیتاً یک موجود انتخابگر است، یعنی آزاد است و می‌تواند انتخاب کند و در کشورهایی هم که آزادی اطلاعات و آزادی بیان و امکان به چالش کشیدن مبانی وجود دارد ـ مثل جمهوری اسلامی ـ طبیعی است افرادی که تحت تأثیر تبلیغات علیه نظام جمهوری اسلامی قرار می‌گیرند و نمی‌توانند خوب دفاع کنند، به مرور از نظام فاصله می‌گیرند. برعکس افرادی هم از حقایق جمهوری اسلامی در محیط آزاد مطلع و متوجه ماهیت جمهوری اسلامی و دلداده آن می‌شوند.

غربی‌ها روی این سرفصل عملیات روانی زیادی می‌کنند، اما بنده عرض می‌کنم آزادی در جمهوری اسلامی با هیچ یک از کشورهای دنیا قابل مقایسه نیست و آزادی در کشور ما از مترقی‌ترین کشورها هم بالاتر است. هیچ جای دنیا این طور آزادانه دسترسی به مطبوعات، کتاب و سایت ندارند که حتی بیایند مبانی نظامشان را زیر سئوال ببرند و خیلی از آنها هم بلندگوی دشمنان ما شوند، یعنی هر حرفی را که دشمن می‌زند تکرار کنند.

ظاهراً خانم ابتکار در سالگرد لانه جاسوسی مقاله‌ای نوشته و داده بود یکی از انتشارات‌ها در کشورهای اروپایی چاپ کنند. می‌گفت می‌خواستم پول هم بدهم، ولی آنها حاضر نبودند چاپ کنند. آخر سر، کتابش را یک ناشر کانادایی چاپ می‌کند و به ایشان هم می‌گوید دیگر نمی‌توانم آن را تجدید چاپ کنم. یا آقای مرحوم سید احمد خمینی نقل کرده بود می‌خواستند مطلبی را در روزنامه‌های غربی بزنند و حاضر شده بودند پول کلانی هم بدهند، اما هیچ کدام حاضر نشده بودند چاپ کنند.

در رسانه‌های غربی کسی حاضر نیست بحث هولوکاست را مطرح کند، ولی در ایران از سیاست‌های هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران را که مصوب مجلس و مقام معظم رهبری است زیر سئوال می‌برند تا دین و اعتقادات مردم. معلوم است حتی زدن این حرف‌ها هم آزاد است و بعضی از این رسانه‌ها حقیقتاً با بیان بعضی از حرف‌ها دارند ظلم می‌کنند. در چنین شرایطی طبیعی است یک‌سری از افراد به دلیل تحمل‌هایی که نداشتند و نتوانستند زیر بار سختی‌ها بروند، از ادامه راه بازماندند، چون راه سختی است و ما در مقابل امریکا و لیبرال دموکراسی غرب ایستاده‌ایم و می‌خواهیم در مقابل تحریم‌ها بایستیم. این با مبانی غربی‌ها سازگار نیست و خیلی‌ها درجا می‌زنند. مقام معظم رهبری فرمودند ما بسیار متأسفیم که جریان‌هایی که ـ مثل بسیاری از اعضای حزب مشارکت و مجاهدین انقلاب ـ روزی همراه با نظام بودند، دیگر با نظام همراه نیستند. 

اتفاقاً اینها در جاهایی از نظام و رهبری فاصله گرفته‌اند که مقام معظم رهبری روی خط امام ایستادگی کرده‌اند. شما مصادیقشان را نگاه کنید: استکبارستیزی، عدم رابطه با امریکا، دفاع از حاکمیت دینی، دفاع از قانون اساسی و... نقطه جدایی اینها جایی است که نظام و رهبری روی خط امام ایستاده و اینها فاصله گرفته‌اند. در انقلاب‌های دیگر هم این مسئله وجود دارد.

در عوض به رویش‌هایی که نظام جمهوری اسلامی داشته است توجه و اینها را با هم مقایسه کنید. این اعتکاف‌ها را با دهه اول انقلاب مقایسه کنید. در دهه اول انقلاب چند اعتکاف داشتیم که جوانان در آن شرکت کرده باشند؟ این بار گزارش دادند در حدود 40 هزار مسجد در سراسر کشور در مراسم اعتکاف شرکت کرده‌اند، یعنی حدود 800، 900 هزار جوان که در دهه اول انقلاب چنین چیزی را نداشتیم.

در دهه اول انقلاب این حجم جوان که در سنگرهای علمی کشور فعالیت کنند و با انگیزه جهادی دستاوردهای عظیمی از قبیل نانوتکنولوژی و هسته‌ای را به ارمغان بیاورند، نداشتیم. میانگین سن این جوانان 30 سال است. نماز و زیارت عاشورایشان را می‌خوانند و بعد شروع به کار کردن می‌کنند. در صنایع موشکی همین طور. حوزه نشر و فضای مجازی ما را با یک دهه قبل و دهه‌های قبل از آن مقایسه کنید. الان کشور پر از جوانانی است که می‌توانند در این حوزه‌ها فعالیت کنند. اینها رویش‌های نظام جمهوری اسلامی است و اینها هم میسر نمی‌شد، مگر این که مقام معظم رهبری این فضا را باز گذاشتند و مدیریت کردند که هر چه استعداد جوان هست به میدان بیاید، خودشان را نشان بدهند و از این میدان استفاده کنند. 

** مقام معظم رهبری بارها روی بحث «جذب حداکثری و دفع حداقلی» تأکید کرده‌اند. این دو را چگونه می‌شود جمع کرد؟

فکر می‌کنم بهترین مدلی که می‌شود جذب حداکثری و دفع حداقلی را با هم مقایسه کرد، فتنه 88 است. در جریان انتخابات سال 88 اتفاقی افتاد که گروهی که رأی نیاورده بودند، نظام را به چالش کشیدند. قبل از این که وارد عملکرد مقام معظم رهبری و مواجهه ایشان با این گروه شویم، واقعاً باید ببینیم اینها چه خیانت عظیمی به نظام کردند و جنایات زیادی را مرتکب شدند. اولین کارشان این بود که خلاف قانون عمل کردند. اگر اعتراض داشتند قانون اساسی و قانون مصوب مجلس راه اعتراض را باز گذاشته است. این که یک فرد قبل از این که نهادهای قانونی اعلام کنند چه کسی پیروز انتخابات است و قبل از این که شمارش را به اتمام برسانند، بیاید و بگوید پیروز این انتخابات من هستم و اگر غیر از این شود یعنی در انتخابات تقلب شده است. این هم خلاف قانون اساسی و قوانین انتخاباتی و هم خلاف عقل است.

نکته دوم این که اینها وحدت و همبستگی ملت را بر هم زدند. اگر کسی دلسوز انقلاب باشد به نفع همبستگی ملی از منافع خودش می‌گذرد. همبستگی ملی گوهری است که به این سادگی‌ها به دست نمی‌آید. امام ده پانزده سال تلاش کردند تا این همبستگی ملی ایجاد شود و مقام معظم رهبری هم آن را ادامه دادند، حال این که کسی در یک جامعه متحد ایجاد شکاف کند و خانواده‌ها را به هم بریزد که پدر یک چیز بگوید، فرزند چیز دیگری و در یک جامعه مذهبی و شیعی شکاف ایجاد شود، بسیار خیانت بزرگی به نظام است.

در دیدار موسوی و کروبی با رهبر انقلاب چه گذشت؟/ فتنه از هر فرصتی برای بازگشت به صحنه سیاسی استفاده می‌کند/ در جلسات خصوصی‌شان می‌گویند 88 تقلب نشدنکته بعد این که اینها نظام را به دروغگویی و عدم صداقت متهم کردند. این که کلیت یک نظام از رهبری تا شورای نگهبان و وزارت کشور و کل سیستم انتخاباتی کشور را متهم به دروغ کنند، خیانت بزرگی است.

امنیت کشور را مخدوش کردند و خون ده‌ها نفر به زمین ریخته شد و ده‌ها نفر کشته شدند. پاسخ اینها را چه کسی می‌خواهد بدهد؟ ضد انقلاب آمد و میدان دار شد. دستگیری‌هایی که شد، بسیاری از آنها از منافقین بودند. فردی که اخیراً اعدام شد...

** از فعالین فتنه 88 است؟

قبلاً در زمان منافقین دستگیر و به ده سال حبس محکوم شده بود. پنج سال حبس را گذرانده و پنج سال هم عفو خورده بود. در جریان فتنه 88 در میدان فتنه‌گری بود و جریانات داخل خیابان را هدایت می‌کرد، با خارج از کشور ارتباط داشت و از طریق آنها جریانات داخل کشور را هدایت می‌کرد. این جزو عناصر دستگیرشده در فتنه 88 است. بسیاری از سلطنت‌طلب‌ها، چریک‌های فدایی خلق و حتی فاحشه‌هایی که خانه‌هایشان لانه فساد بود در آن جریان دستگیر شدند. چه کسی به اینها امکان داد که رعبشان ریخته شود و این طور به میدان بیایند و با نظام مقابله کنند؟ به خاطر همین کاری بود که اینها انجام دادند. 

نکته دیگر این که طمع غربی‌ها را به سرنگونی نظام زیاد کردند. غربی‌ها به دنبال بحث‌ها و مذاکراتی که انجام شده بود آماده بودند به ما امتیاز بدهند و حتی درخواست ملاقات کرده بودند و ما گفته بودیم بعد از انتخابات این کار را خواهیم کرد. وقتی این اتفاقات افتاد، همه‌شان پشت سر جریان فتنه ایستادند و کل قول و قرارهایشان را با ما به هم زدند.

حالا ببینید برخورد مقام معظم رهبری با جریانی که این خیانت‌ها را کرده است به خاطر این که چند تن از آنها از افراد باسابقه و دوستان نظام بوده‌اند، چه بوده است؟

فردای روزی که آقای موسوی این ادعا را کرد، مقام معظم رهبری هم ایشان و هم آقای کروبی را خواستند و تک تک با آنها صحبت کردند و گفتند خط‌تان را از خط جریانات ضد انقلاب جدا کنید. نگذارید کشور دچار آشوب شود و اگر اعتراض دارید، درخواستتان را از مجرای قانونی پیگیری کنید.

چند روز بعد نمایندگان آنها را به دفتر خواستند و دو ساعت به آنها فرصت دادند که هر چه می‌خواهند بگویند. در آن جلسه حضرت آقا به شورای نگهبان سفارش کردند که به همه اعتراضات آنها رسیدگی کنند و حتی اگر لازم باشد تا یک‌دوم صندوق‌ها هم بازشماری شود، این کار صورت بگیرد، منتهی کار از مجرای قانونی انجام شود، اما اینها اردوکشی‌های خیابانی را راه انداختند و از 25 تا 29 خرداد بدون این که از کسی اجازه یا از وزارت کشور مجوز بگیرند، خیابان‌ها را محل تاخت و تاز خود قرار دادند. مقام معظم رهبری باز سعه صدر نشان دادند و در 29 خرداد در نماز جمعه آن صحبت‌های مفصل را ایراد کرده و از آقای مهندس موسوی تجلیل کردند و گفتند ایشان نخست‌وزیر زمان من بوده است، از آقای کروبی و آقای محسن رضایی تجلیل و بداخلاقی‌های مناظره‌های تلویزیونی را محکوم کردند و از همه خواستند اردوکشی‌های خیابانی را کنار بگذارند و هر صحبتی دارند در چهارچوب قانون انجام بدهند.

اما این طور نشد و هیچ یک از آنها از مردم نخواستند که در روز 30 خرداد از خانه بیرون نیایند و روز شنبه بعد از صحبت آقا اینها در خیابان‌ها آمدند. البته بعد از صحبت آقا جمعیتشان به‌شدت ریزش کرد و شاید یک‌دهم تعداد قبل بود. معلوم شد خیلی‌ها به تصور این که رأی آنها غصب شده است و کسی هم نیست رسیدگی کند به خیابان‌ها می‌آمدند. بعد که آقا اتمام حجت کردند، جمعیت به یک‌دهم قبل رسید. اینها دست از لجاجتشان برنداشتند. محتوای اطلاعیه‌های مهندس موسوی را بررسی کنید. محتوای این اطلاعیه‌ها نشان نمی‌دهد ایشان به جریان انتخابات معترض است، بلکه نشان می‌دهد ایشان خودش را در رأس جریانی مثل جریان انقلاب مخملی اوکراین می‌بیند و می‌خواهد با سازماندهی بدنه مردمی و ایجاد یک جریان اجتماعی نظام را براندازی کند. اطلاعیه‌ها را تحلیل محتوایی کنید، چیزی جز این نیست. 

معهذا مقام معظم رهبری تا قبل از عاشورای 88 این جریان را دائماً نصیحت می‌کردند. در رمضان همان سال طبق عرف هر ساله دانشجوها خدمت آقا آمدند و سئوالاتی را پرسیدند. یکی از دانشجوها از بین جمعیت بلند شد و پرسید: «چرا نظام با منافقینی که در خیابان‌ها آمدند برخورد قاطع نمی‌کند؟» حضرت آقا بلافاصله با او برخورد کردند و گفتند: «چرا به اینها می‌گویید منافق؟ اگر کسی نسبت به نظام ایراد و گله‌ای دارد نباید به او منافق بگوییم». آقا حاضر نیستند در جواب یک دانشجو کسی را که نزدیک به سه چهار ماه کشور را به آشوب کشیده است، منافق بنامند و بلافاصله موضع می‌گیرند. یا در همان حادثه سال 88 که اتفاق افتاد، به ما گفتند جریان روز عاشورا یک جریان ضد انقلاب بود. جریان ضد انقلاب را از جریان فتنه‌گر جدا کنید. ضد انقلاب یعنی کسی که اصلاً نظام را قبول ندارد و دنبال سرنگونی نظام است، اما فتنه‌گر از موقعیت کنونی سوءاستفاده کرده و صف دوستان نظام را به هم ریخته است که برای خودش چیزی را به دست بیاورد. 

مقام معظم رهبری حتی حاضر نبودند بگویند جریانی که در روز عاشورا اتفاق افتاد، کار جریان فتنه بوده است، اما خودشان کار را خراب کردند و مهندس موسوی بلافاصله اطلاعیه داد و دفاع کرد و به کسانی که آمده و عزاداری عاشورا را به هم زده و آن جشن را برپا کرده بودند، گفت مردم خداجوی. خودشان، خودشان را به جریان ضد انقلاب چسباندند. حتی قبل از 9 دی آقا سخنرانی کردند و گفتند این نظام کشتی نجات است. خودتان را به این کشتی برسانید و از ضد انقلاب و دشمنان نظام اظهار برائت کنید و به دل ملت برگردید. چرا؟ چون آقا می‌خواستند اینها در صف ضد انقلاب قرار نگیرند.

تا قبل از 9 دی که مردم آمدند و به آن صورت عظیم با فتنه‌گران برخورد کردند، برخورد آقا با اینها به این شکل بود. بعد از این که اتمام حجت و معلوم شد اینها دیگر به هیچ وجه حاضر نیستند با نظام کنار بیایند، تعابیر سران فتنه و فتنه‌گر از اینجا به بعد در صحبت‌های مقام معظم رهبری شنیده شد. به‌رغم همه اطلاعیه‌هایی که اینها می‌دادند و چالش‌هایی که برای نظام ایجاد می‌کردند تا بهمن سال 89 مهندس موسوی و آقای کروبی آزاد هستند، در حالی که اگر کارهایی که اینها کردند، در هر جای دیگری از دنیا کرده بودند، آنها را محاکمه و با آنها برخورد می‌کردند. ببینید با رئیس‌جمهور مصر چه برخوردی کردند، ولی مشی نظام جمهوری اسلامی این نبود.

در 25 بهمن که مشخص شد اول بی‌بی‌سی و VOA خط را می‌دهند، بعد بر اساس همان خطی که آنها برای تجمع می‌دهند، اینها اطلاعیه می‌دهند و مردم را به تجمع تحریک می‌کنند، نظر قوه قضائیه شاید دستگیری و برخورد با اینها بود، ولی بعد که این نظر به شورای عالی امنیت ملی آمد، تصمیم گرفته شد اینها محصور شوند و فتنه‌گری‌شان ادامه نیابد. یعنی باز برخورد با اینها هم در حداقل بود. طرف رفته و در یک آپارتمان شیک نشسته و صبحانه، ناهار و شام در اختیارش هست و فقط ارتباطش با جریان فتنه قطع است تا دیگر نتواند فتنه‌گری کند. این واقعاً بیشترین محبتی است که نظام به آنها کرد.

در دیدار موسوی و کروبی با رهبر انقلاب چه گذشت؟/ فتنه از هر فرصتی برای بازگشت به صحنه سیاسی استفاده می‌کند/ در جلسات خصوصی‌شان می‌گویند 88 تقلب نشد


دوستان اینها بعد از این که این همه خیانت اینها و پشتیبانی کشورهای غربی، رادیو اسرائیل و امریکا را دیدند چرا نیامدند و فاصله‌شان را با اینها نشان ندادند؟ چرا آقای خاتمی و رفقای دیگر اینها و بعضی از آقایانی که در مجمع روحانیون مبارز هستند و ادعا می‌کنند همراه با انقلاب‌اند نمی‌آیند مرزشان را با اینها روشن کنند؟ نباید در این حادثه بزرگی که اتفاق افتاد لااقل یک بار اعلام موضع می‌کردند؟ این کار را نکردند.

وقتی این مسیر را مطالعه می‌کنیم می‌بینیم نظام به دنبال طرد اینها نبود، ولی خودشان تطرّد کردند، یعنی خودشان خواستند وارد این کشتی نجات نشوند. همین آقای محمد نوری‌زاد را ببینید. مدت‌ها در دستگاه آقا بود و به عنوان خبرنگار با ایشان این طرف و آن طرف می‌رفت. بعد شروع کرد به نوشتن نامه‌های اهانت‌آمیز متعدد. هر وقت دستگاه اطلاعاتی می‌خواست با او برخورد کند، دفتر آقا اعتراض می‌کرد و آقا می‌گفتند چون اهانت به من است رهایش کنید تا وقتی که دیگر تعداد نامه‌هایش به 20 تا و 30 تا رسید و پر از فحش و فضیحت تا دیگر خود دستگاه قضایی وارد شد، اما باز هم آقا یکی دو بار دستور دادند آزاد شود، باز بیرون آمد و شروع کرد. نوع برخورد نظام با فرزند آقای خزعلی و افرادی از قبیل او را ببینید. نظام در همه مراحلی که داشت تا موقعی که امکان و احتمال برگشت یک نفر وجود داشت، برای بازگرداندن او نهایت تلاشش را کرده است.

مثلاً در مورد زندانیان سال 88 توصیه دفتر آقا به قوه قضائیه دائماً این بود که هر کسی که فریب خورده و هر کسی که اعلام کرده اشتباه کرده است و هر کسی را که تشخیص می‌دهید اگر به کشور برگردد فتنه‌گری نمی‌کند آزاد کنید، یعنی همه این آزاد کردن با فشار دفتر رهبری بوده است، در حالی که تمایل دستگاه‌های قضایی و اطلاعاتی این بود که اینها را نگه دارند.

** غیر از موضوع حصر بعضی از افراد، افرادی هم بودند که از لحاظ رسانه‌ای دچار محدودیت‌هایی شدند تا ارتباط رسانه‌ای آنها با دشمنان قطع شود. در حال حاضر عده‌ای از آنها به صحنه بازگشته‌اند. آیا غفلتی صورت گرفته یا احتمال بروز فتنه از سوی آنها منتفی شده است؟ 

جریان فتنه نشان داد که از هر فرصتی برای بازگشتن به صحنه سیاسی کشور استفاده خواهد کرد. نظام هم از قبل اعلام کرده است که برای بازگشت کسانی که خط خود را نسبت به فتنه روشن کنند، آمادگی دارد. آیا جریان فتنه و آن جنایات و اتهاماتی را که نسبت به نظام انجام شد قبول دارند یا رد می‌کنند؟ از اینها خواسته شد بیایند و رسماً موضع خود را روشن کنند، اما اینها نخواستند این کار را انجام بدهند، چرا؟ چون احساس می‌کنند عده‌ای در خارج و داخل هستند که اگر اینها اعلام موضع کنند آنها را از دست می‌دهند، یعنی آن جریان غربی و طبقه روشنفکر وابسته داخلی را از دست می‌دهند. اینها مترصدند بدون پرداخت هزینه به صحنه سیاسی کشور برگردند. نظام هم پای اینها ایستاده است که اینها اول باید خط خود را نسبت به جریان فتنه روشن کنند و بعد وارد صحنه سیاسی شوند.

البته متأسفیم از این که بعضی از برادرانی که در دولت جدید بعضی از مسئولیت‌ها را به عهده گرفته‌اند یا به سوابق مسائل امنیت کشور واقف نیستند یا عمق فتنه‌انگیزی اینها را نمی‌دانند و از کشورهای دیگر تجاربی را نگرفته‌اند، زمینه را برای ورود این افراد به صحنه مطبوعات یا صحنه سیاسی کشور باز می‌کنند.

اما آن بخشی که به مردم برمی‌گردد، خیالمان از مردم راحت است. آقای مهندس موسوی در انتخابات 88، 33 درصد کل آرا را در کل کشور به دست آورد و در بعضی از نقاط تهران از آقای احمدی‌نژاد رأی بیشتری داشت. فکر می‌کنم ایشان در تهران 58 درصد رأی آورد. یک ماه بعد از صحبت مقام معظم رهبری در نماز جمعه تهران یعنی یک ماه بعد از 29 خرداد که نظرسنجی انجام شد، آرای ایشان از 33 درصد به 20 درصد رسید. 

** تهران؟

خیر، کل کشور. این نظرسنجی یک بار بعد از 9 دی، یعنی بعد از یک دوره تبیین و شفاف‌سازی انجام شد، چون مقام معظم رهبری گفتند فتنه گرد و خاک و غبار ایجاد می‌کند. در این فتنه به عمارهایی نیاز داریم که برای مردم روشنگری کنند. کسانی این کار را کردند و ماهیت فتنه و فتنه‌گری را برای مردم گفتند و مردم حماسه پرشور 9 دی را به وجود آوردند. در نظرسنجی‌ای که چند روز بعد از 9 دی انجام شد، نشان داد محبوبیت آقای موسوی در سراسر کشور به 9 درصد رسیده است، یعنی ریزش از 33 درصد به 9 درصد؛ لذا مردم خطشان را با اینها مشخص کردند. رسانه‌هایی هم که تلاش می‌کنند اینها را به صحنه سیاسی و مطبوعاتی کشور و مسئولین ما در بخشی از حوزه‌های فرهنگی هم نسبت به این قضیه مسامحه می‌کنند، نمی‌توانند در دل مردم جایگاهی برای اینها پیدا کنند و خود این مسئولین و روزنامه‌ها در نزد مردم منفورتر می‌شوند. اگر جای این مسئولین که خیلی از آنها افراد خوش‌سابقه‌ای هم هستند بودم، به تجربه‌های سابق نگاهی می‌کردم که مثلاً الان آقای مهاجرانی کجاست؟ چقدر محبوبیت دارد؟ افرادی که با اینها بودند کجا هستند؟ از آنها درس می‌گرفتم و حاضر نمی‌شدم به اینها میدان بدهم. 

** شما در آن جریان در شورای عالی امنیت ملی حضور داشتید. آیا حصر آقای مهندس موسوی و آقای کروبی به دلیل همین مسائلی بود که اشاره کردید یا پس از ریزش شدید طرفداران آنها و وقوف 91 درصد مردم به ماهیت جریان فتنه و سران فتنه این کار به دلیل حراست از جان آنها هم صورت گرفت؟

به دو نکته باید توجه داشت. آقای کروبی آمد که در راه‌پیمایی 22 بهمن سال 88 شرکت کند. خود ایشان یا پسرهایش گفتند یک‌سری از مردم ریختند روی سرش و خواستند او را بزنند. آقای مهندس موسوی نتوانست از دفتر کارش بیرون بیاید. بعضی از چهره‌های دیگرشان هم همین طور. به نظر من بخشی از قضیه حصر به خاطر حفاظت از جان اینها بود.

نکته دوم این که اگر جای اصلاح‌طلب‌ها بودم حتماً از جریان آقای مهندس موسوی تبرّی می‌جستم. چرا؟ چون جریان اصلاح‌طلب با پشتیبانی از جریان آقای موسوی خودش را در نزد مردم منفور کرد. اگر آقای موسوی بعد از انتخابات می‌آمد و می‌گفت ما به نتیجه انتخابات اعتراض داریم، اما چون قانون و مراجع قانونی این طور می‌گویند تبعیت می‌کنیم و می‌رفتند و یک حزب بزرگ را هم تشکیل می‌دادند، شاید حزب آنها در انتخابات بعدی رأی بالایی هم می‌آورد و یک جریان عظیمی را می‌توانستند به نفع خودشان ایجاد کنند.

** چرا این کار را نکردند؟

به خاطر فقدان تقوای حزبی.

** این جریان برای براندازی و راه انداختن انقلاب رنگین به وجود آمد یا واقعاً به خاطر نداشتن تقوا این کار را نکردند؟

بعضی اوقات موقعی که شیطان بر انسان غلبه می‌کند، انسان وقتی دارد ثروت‌اندوزی می‌کند، به یک حدی می‌رسد که دیگر نباید ریسک کند و ادامه بدهد، اما این حرص ثروت به‌قدری به او مستولی می‌شود که ریسک بعدی را می‌کند و مثل قمار همه را از دست می‌دهد. اینها به دنبال قدرت بودند و از یک لحظه‌ای دیدند که دارند از آن قدرت فاصله می‌گیرند کسی که به دنبال قدرت است کاری به خدا ندارد و شیطان بر اعمالش حاکم می‌شود. الان اعمال امریکا را نگاه کنید. امریکا با تمام قوا به افغانستان آمد و بزرگ‌ترین دشمن جمهوری اسلامی در افغانستان را از بین برد و الان مردم افغانستان طرفدار جمهوری اسلامی هستند. در عراق هم همین طور. امریکا به عراق آمد و بزرگ‌ترین دشمن جمهوری اسلامی در عراق را از بین برد. می‌خواستیم خسارت جنگ تحمیلی را بگیریم، دشمن ما به دست خودش آمد و هواپیماهایش را در کشور ما گذاشت! الان جریانی که در عراق حاکم است، جریان طرفدار نظام جمهوری اسلامی و مخالف امریکاست.

گاهی اوقات دشمن تصمیماتی می‌گیرد که ظاهراً عاقلانه به نظر می‌رسد، اما اینها تصمیمات ابلهانه گرفتند. همین امروز اگر جریان اصلاحات مرز خود را با خط فتنه مشخص کند، دو باره نزد مردم محبوب می‌شود، اما چون این کار را نمی‌کنند، هر روز منفورتر می‌شوند. اگر بعضی از اینها بیایند و سفت و محکم بگویند ما طرفدار آقای مهندس موسوی هستیم، چند نفر به آنها رأی می‌دهند؟ کسانی که رأی می‌گیرند آنهایی هستند که در نطق‌هایشان می‌گویند ما تابع ولایت فقیه هستیم و از مراجع و حاکمیت دینی مایه می‌گذارند.

شما به سخنرانی‌های آقای رئیس‌جمهور نگاه کنید. درست است که ایشان به بعضی از جریانات درون دولت قبلی اعتراض دارد ـ که ما هم داریم ـ اما مردم نگاه می‌کنند می‌بینند یک عالم دینی است که سابقه انقلابی‌گری داشته، در قضیه سال 78 آن سخنرانی را کرده، عضو جامعه روحانیت مبارز بوده است، هر جا هم که صحبت می‌کند از همان ابتدا می‌گوید از مقام معظم رهبری فاصله ندارد. بدیهی است مردم به او رأی می‌دهند. اینها بیایند بگویند رهبری را قبول ندارند. چه کسی به آنها رأی می‌دهد؟ جریان طرفدار اصلاحات هم اگر می‌خواهند در این کشور به حیات سیاسی‌شان ادامه بدهند باید خطشان را در قبال جریان فتنه روشن کنند، والا مردم به اینها رو نمی‌کنند و نظام هم اینها را قبول نمی‌کند.

در دیدار موسوی و کروبی با رهبر انقلاب چه گذشت؟/ فتنه از هر فرصتی برای بازگشت به صحنه سیاسی استفاده می‌کند/ در جلسات خصوصی‌شان می‌گویند 88 تقلب نشد

** یکی از مسائلی که در حاشیه جریان فتنه پیش آمد، پرونده کهریزک بود. بخش‌هایی را که فکر می‌کنید می‌شود به آنها اشاره کرد بفرمایید.

البته هیچ یک از اینها چیزهایی نبود که یک حاشیه مغفول یا نگفته‌ای مانده باشد. به دو سه نکته اشاره می‌کنم تا ببینید وضعیت نیروی انتظامی ما در آن اغتشاش‌ها چگونه بود. از طریق اینترنت فراخوان می‌دادند و چهار پنج هزار نفر جمع می‌شدند و شروع می‌کردند به آتش زدن و اغتشاش کردن و نیروی انتظامی طبق وظیفه‌اش می‌آمد و این افراد را محاصره و مثلاً هزار نفر را دستگیر می‌کرد. همه تلاش قوه قضائیه و فرماندهی نیروی انتظامی این بود که این هزار نفر ظرف سه چهار ساعت تعیین تکلیف شوند. بارها ناظرانی را که دبیرخانه شورای عالی امنیت می‌فرستاد، می‌دیدند که نیروی انتظامی اینها را آورده است و دارد به آنها غذا و نوشابه می‌دهد و از آنها پذیرایی می‌کند، افسران خود را هم احضار کرده‌اند و دارند از اینها بازجویی می‌کنند و دیگر ساعت دو بعد از نصف شب آنهایی را که فریب خورده و سیاهی لشکر آمده بودند، رها کرده بودند و 30 نفر افراد محرک اصلی را می‌گرفتند و به بازداشتگاه می‌بردند.

** در همه دنیا نحوه برخورد با اغتشاشات همین گونه است؟

در دنیا که بگردید کسی به این خوبی با متهم برخورد نمی‌کند. از این 800، 900 نفر آنهایی را که جوان بوده یا دختر و زن بوده‌اند، زنگ زده‌اند به تلفنی که او داده و دیده‌اند کسی گوشی را برنمی‌دارد، پلیس زن اینها را سوار کرده و ساعت یک بعد از نصف شب دم در خانه‌شان برده و تحویل داده و برگشته است. این نهایت همراهی با کسانی است که به هر حال در آن اغتشاش‌ها شرکت کرده بودند. 

این جمله آقاست که توسط دفترشان به قوه قضائیه گفته می‌شد اگر 50 نفر گناهکار آزاد شوند بهتر از این است که دو نفر بی‌گناه را نگه داریم. یعنی مثلاً 100 نفر را گرفته‌ایم و مطمئن هستیم 80 نفرشان اغتشاشگر هستند و زده‌ و در و دیوار و همه جا را خراب کرده‌اند، ولی می‌دانیم 20 نفرشان هم بی‌گناه هستند. فتوای مقام معظم رهبری این بود که همه‌شان را آزاد کنید. چرا؟ چون 20 نفر بی‌گناه داخل اینها هستند. اگر می‌توانید کار اطلاعاتی کنید و سریع اینها را از هم تفکیک کنید، این کار را بکنید، والا همه‌شان را آزاد کنید بروند.

در دیدار موسوی و کروبی با رهبر انقلاب چه گذشت؟/ فتنه از هر فرصتی برای بازگشت به صحنه سیاسی استفاده می‌کند/ در جلسات خصوصی‌شان می‌گویند 88 تقلب نشددر قضیه کهریزک هم اولین کسی که گزارش دستشان رسید آقا بودند و بلافاصله دستور دادند تعطیل شود. اگر همان روزی که آقا دستور دادند آقایان کهریزک را تعطیل کرده بودند اتفاقات بعدی نمی‌افتاد. همین آقایانی که متهم هستند، یکی از اتهاماتشان این است که چرا روزی که آقا دستور دادند، اینها آنجا را تعطیل نکردند؟ اگر تعطیل کرده بودند این اتفاقات نمی‌افتاد. 

یا مسئله آزادی‌ها، یکی از جاهایی که به قوه قضائیه و نیروهای امنیتی فشار می‌آورد که تا جایی که امکان دارد افراد را نگه ندارید و تا مطمئن نشدید کسی فتنه‌گر است و اگر بیرون برود بلوا ایجاد می‌کند، غیر از اینها همه را آزاد کنید، دفتر آقا بود. در قضیه کهریزک آن بخشی که مربوط به دفتر رهبری است، کارنامه درخشانی دارد، اما آنجایی که مربوط به مسئولین اجرایی است، متفاوت است.

از آن طرف قضیه فتنه 88 هم بگویید که فتنه‌گران قصد داشتند با به میدان آوردن مردم رهبری را وادار به عقب‌نشینی از مواضع خود و ابطال انتخابات کنند. آیا این اطلاع در مجموعه‌ها وجود داشت یا بعداً تحلیل شد؟

دستگاه‌های اطلاعاتی ده بیست روز قبل از انتخابات با توجه به قرائن موجود به نکاتی پی برده بودند. اینها کمیته صیانت از آرا را در اسفند 87 راه انداختند که آقای محتشمی و کسان دیگری هم جزو آن بودند. بعدها دائماً می‌گفتند اگر تقلب شود، اگر تقلب شود و موضوع تقلب را اینها باب کردند. ستاد 88 و شبکه‌های اجتماعی دیگری را که راه انداختند، از چشم دستگاه‌های اطلاعاتی مخفی نبود و این را رصد می‌کردند. ممکن است شخص آقای موسوی این طور نبوده باشد، اما آنهایی که کارگردان حزبی او بودند، نقشه‌شان این بود که از یک هفته قبل مردم را به خیابان‌ها بیاورند و این همان حلقه سبزی است که از میدان راه‌آهن تا تجریش درست کردند و گفتند باید اینها را حفظ کنیم. اگر در انتخابات پیروز شدیم، باید این جمعیت را در خیابان حفظ و نظام را در سنگرهای دیگر مجبور به عقب‌نشینی کنیم.

آقای موسوی در مصاحبه با اشپیگل هم این بحث را مطرح کرده بود که اگر در انتخابات پیروز نشدیم، این جریان اعتراض خود را به انتخابات انجام بدهد و به قول خودشان حق را برگرداند. آن نکته‌ای را هم که بعضی‌ها از قول سردار جعفری نقل می‌کنند همین است که ایشان گفته بودند از قبل نسبت به این که اینها چه می‌خواهند بکنند اشراف داشتیم و نظام منفعل نماند. وقتی اینها جریان 25 خرداد را راه انداختند و اغتشاشات خیابانی را شروع کردند، بسیاری از عناصر اصلی اینها دستگیر شدند، چون اطلاعات و اسناد کاملی در باره این که قرار است چه کنند در اختیار دستگاه‌های اطلاعاتی بود. این جزو افتخارات دستگاه‌های اطلاعاتی ماست که این اطلاعات را از قبل داشت، لکن چون احساس می‌کرد بعضی از افرادی که در رأس هستند ممکن است تن به جریانات حزبی و گروهی ندهند، این دستگیری‌ها را انجام نداد و پس از این که معلوم شد دنبال آن مقاصد هستند این کار را انجام داد، لذا نظام غافلگیر نشد و موقعی که داخل خیابان آمدند با آنها برخورد کرد. 

** اینها می‌خواستند از جمعیت داخل خیابان به عنوان اهرم فشار استفاده کنند؟

ما که از نیت آقای موسوی و رفقایشان اطلاع نداشتیم، اما بر جریان‌های حزبی و گروهی‌شان اشراف داشتیم و تصور نمی‌کردیم آقای موسوی و آقای کروبی با آن سوابقی که دارند تا آخر خط با اینها بروند.

موقعی که اینها به خیابان آمدند که بگویند در انتخابات تقلب و رأی شما دزدیده شده است، مهندس موسوی در تهران 5/2 میلیون رأی آورد. آنهایی که خیلی در مورد 25 خرداد اغراق می‌کنند می‌گویند 500 هزار نفر به خیابان آمده بودند، ولی برآورد ما خیلی کمتر بود. چرا دو میلیون باقی عکس‌العمل نشان ندادند؟ چرا این تحرک فقط در تهران بود و هیچ جای دیگر اتفاق نیفتاد؟ پس از سخنرانی نماز جمعه آقا این جمعیت به یک‌دهم رسید. اینها نشان می‌دهد که جریان اجتماعی پشت سر فتنه نبودند و تحلیل اشتباه غربی‌ها هم این بود که وقتی جریان 25 خرداد را دیدند، تصور کردند می‌توانند این جریان را عمومی کنند و این اعتراض را به کل کشور تعمیم ندهند، در حالی که 25 خرداد اوج‌اش بود.

اوکراین و جاهای دیگر با یک جمعیت 50، 60 هزار نفری شروع و اضافه شده و کل کشور را فرا گرفته است، اما در اینجا اوج‌اش 25 خرداد بود و به‌تدریج کم شد تا رسید به 25 بهمن سال 89 که حول و حوش 3 هزار نفر بودند. معلوم می‌شود پس این یک جریان مردمی نبوده است و تحلیل غربی‌ها هم که تصور کرده بودند در داخل کشور ما می‌توانند انقلاب مخملی راه بیندازند، تحلیل غلطی بوده است. چرا؟ چون جمهوری اسلامی و مردم ما را نشناخته‌اند.

** مشی مدیریت رهبری انقلاب در باره جوانان و نسل سوم انقلاب از دیدگاه شما چیست؟ 

من چون مدتی هم خدمت مقام معظم رهبری بوده‌ام، به نظرم می‌رسد یکی از لذت‌بخش‌ترین جلساتی که مقام معظم رهبری دارند و این را از نشاط ایشان می‌توان فهمید جلسه‌ای است که با خانواده شهدا و ایثارگران دارند. یکی هم اقشار مردم عادی است که بسیار به ایشان اظهار علاقه می‌کنند و یکی هم جلساتی است که با جوانان، دانشجویان، نخبگان و اساتید دارند. این جلسه با بقیه جلسات متفاوت است. یک جلسه سه ساعته است و یک ساعت و نیم دو ساعت جوانان می‌آیند و خیلی راحت صحبت می‌کنند. حضرت آقا هم با دقت گوش می‌دهند و بعد صحبت می‌کنند. 

در هر ماه رمضان جلسات خاص اساتید، دانشجویان، شعرا و... وجود داشته است. جلساتی که مقام معظم رهبری با نخبگان علمی، صنعتی، دانشگاهی و... داشته‌، بسیار زیاد بوده‌اند. همیشه هم آقا در این جلسات چهار پنج محور را به اینها سفارش می‌کردند. محور علم‌آموزی و این که استعدادهای علمی‌شان را بروز بدهند و بارور کنند. نکته دوم ایجاد خودباوری در جوانان و این که ما می‌توانیم . این که شما از غربی‌ها هیچ کم ندارید و حتی میانگین هوشی شما از آنها بالاتر است. محور سوم تقویت ایمان دینی و اتکال به خداست که علت پیروزی و پیشرفت شما همین ایمان به خدا و اتکال به خدا و تقویت روحیه ایمانی شماست. محور چهارم دادن روحیه جهادی است، یعنی دشمن در میدان است و شما هم باید به میدان بروید. 

روحیه جهادی جایی به کار می‌آید که دشمن حضور داشته باشد که ممکن است صحنه اقتصادی، فرهنگی و... باشد. آقا این چهار محور را در همه این جلسات گوشزد می‌کردند. نتیجه این همه ملاقات‌ها، بحث‌ها و پیگیری‌های مقام معظم رهبری به وجود آمدن نسلی است که امام را ندیده و درک نکرده‌اند و اغلب متولد سال 60 به بعد هستند، اما این نسل در صحنه نشر، فرهنگ، هنر، فضای مجازی، علم و... حضور دارند. اشاره کردم متوسط سن دانشمندان هسته‌ای ما 30 سال است. اینها امام را درک نکرده‌اند و امام را از زبان مقام معظم رهبری شناخته‌اند و واقعاً حاصل مدیریت این 25 سال رهبری ایشان هستند و توانسته‌اند اینها را به صحنه بیاورند و ما اینها را به عنوان گل‌هایی که دارند می‌شکفند و بار و میوه می‌دهند، می‌بینیم.

خوب است به مقام معظم رهبری و کسانی که در مقابل ایشان ایستاده‌اند از منظر خط امام نگاه کنیم. خیلی‌ها که از امام فاصله گرفته‌اند، می‌گویند ما در خط امام هستیم. خط امام که در وصیت‌نامه سیاسی ایشان دقیقاً تبیین شده است و بنده به چند سر خط اشاره می‌کنم.

استکبارستیزی؛ ولایت فقیه که امام در این زمینه بحث مفصلی دارند و بسیار می‌گویند ولایت فقیه هنر امام است، حاکمیت دینی، نفی لیبرال دموکراسی، حمایت از مسلمانان و مستضعفین جهان، ایستادگی در مقابل زیاده‌خواهی‌های امریکا و ابرقدرت‌ها، نفی آزادی‌های مبتذل غربی، پافشاری بر ارزش‌های اسلامی، عدالت اجتماعی، مبارزه با رانت‌خواری و فساد. این خطوط اصلی خط امام است که مقام معظم رهبری هم روی آنها پافشاری کرده‌اند. در آنجایی که بعضی‌ها با مقام معظم رهبری فاصله گرفته‌اند سر چه چیزهایی بوده است؟ غیر از این بوده است که ایشان روی این سرفصل‌ها پافشاری کرده‌اند؟ اگر آقا می‌گفتند حاضریم در مقابل امریکا کوتاه بیاییم خیلی از اینها برمی‌گشتند. اگر آقا می‌گفتند ارزش‌های اسلامی خیلی برایمان مهم نیست و ما تساهل و تسامح داریم که روی این چیزها حرفی نداشتند. آقا و نظام جمهوری اسلامی تاوان پافشاری روی خطوط اصلی خط امام را پس می‌دهند. به نظر من این موضوع باید تبیین شود، یعنی باید برای جامعه جوان روشن شود کسانی که دم از خط امام می‌زنند، اما پشت پرده به آن شمشیر می‌زنند چه کسانی هستند. 

** شما جزو فرماندهان اصلی انقلاب و جنگ بوده‌اید. به نسل سوم انقلاب اشاره کردید. الان بخش زیادی از افرادی که چه در بخش‌های تخصصی و چه در زمینه‌های دفاعی رزمی سپاه کار می‌کنند، از این نسل هستند. اینها را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

همیشه هم دغدغه مقام معظم رهبری و هم دغدغه حداقل فرماندهی موجود سپاه همین نکته‌ای است که به‌درستی اشاره کردید و نکته مهمی است. مقام معظم رهبری همواره تأکید می‌کنند که باید فکری به حال نسلی کنید که امام و بعد هم جنگ را ندیده‌اند، چون خود جنگ محیطی بود که افراد در آن تربیت می‌شدند. طرف به جبهه می‌آمد و همواره خود را در میدانی می‌دید که هر لحظه باید منتظر شهادت می‌بود. خیلی فرق می‌کند که فردای آن روز دیگر زنده نماند.

می‌گویند این که امام فرمودند این بچه‌ها یک شبه ره صد ساله را رفتند یعنی چه؟ فرمودند عرفا مراحل هفت‌گانه را در مسیر نیل به حق طی می‌کنند، اما این بچه‌ها این مسیر را در یک شب طی کردند و به مرحله آخر یعنی فنای فی الله رسیده‌اند. حالا نسلی که چنین عوالمی را تجربه نکرده دغدغه اصلی مقام معظم رهبری و فرماندهان است. واقعاً کار سختی است. البته تلاش زیادی دارد می‌شود و ما در سپاه رویش‌های بسیار زیادی داشته‌ایم. اگر به جوانان صنایع موشکی نگاه کنید، اکثراً 30، 35 ساله هستند. البته این که افرادی را که در آن فضای شهادت نبوده‌اند با آن فضا تربیت کنید کار بسیار سختی است، لکن مقام معظم رهبری بر این امر تأکید دارند و فرماندهان سپاه در رده‌های مختلف این دغدغه را دارند. از جمله سردار جعفری همت خود را معطوف به تربیت جوانان مؤمن نسل آتی کرده است. امیدواریم بتوانیم در این راه موفق شویم. 

** سؤال آخر هم که شاید از نظر زمانی با سؤالات قبل متفاوت باشد، در خاطرات آقای رحیم صفوی می‌خوانیم که در ماجرای 18 تیر 78، آشوبگران داشتند به سمت بیت رهبری می‌آمدند و ما به وزارت کشور پیغام دادیم و آنها برگشتند که نشان‌دهنده هماهنگی وزارت کشور و اغتشاشگرهاست.

آن موقع معاون سیاسی وزارت کشور آقای تاج‌زاده بود که با اینها ارتباط داشت، یعنی ایشان و وزیر علوم وقت آقای معین اگر می‌خواستند جریان 18 تیر 78 را کنترل کنند خیلی راحت می‌توانستند. اول یک حادثه 100 نفره بود، بعد دفتر تحکیم وحدت که رفقای اینها بودند آمد پشت سر قضیه ایستاد. آن موقع سردار حق‌طلب فرمانده حفاظت انصار بود. به اطلاع ایشان رسیده بود که اینها دارند می‌گویند ما داریم به سمت خیابان جمهوری می‌آییم که از آنجا به سمت بیت رهبری بروند. ایشان هم نیروهای خود را لب خیابان جمهوری مستقر کرد و گفت خط قرمز ما لب خیابان جمهوری است و اگر کسی پایش را از این خط این طرف بگذارد، با او برخورد می‌کنیم. به وزارت کشور هم اعلام کرد. معلوم است که آقایان در وزارت کشور به آنها منتقل کردند.

** از شیرینی‌های ایامی که حفاظت حضرت آقا به عهده‌تان بود بگویید.

از شیرین‌ترین ایام خدمتم، خدمت در محضر مقام معظم رهبری بوده است. البته بعد از جنگ هیچ وقت به اندازه آن موقع کار نکردم. حجم کار در آن دوره از همه دوره‌ها بیشتر بود، ولی لذت‌بخش‌ترین دوران خدمتم بوده است. آقا بیش از اندازه نسبت به افرادی که در کنارشان هستند محبت دارند و همه را شرمنده خودشان می‌کنند. اخلاق ایشان نسبت به اطرافیان و کسانی که با ایشان کار می‌کنند، همه را شرمنده ایشان می‌کند. البته ما که لایق نبودیم، ولی شاید توانسته باشیم یک چیزی یاد بگیریم. اگر بتوانیم به چیزهایی که از ایشان یاد گرفتیم عمل کنیم برکات زیادی نصیبمان خواهد شد.

  • ۰ نظر
  • ۱۷ تیر ۹۳ ، ۰۰:۰۵
  • ۶۷۹ نمایش
  • ابناء الزهرا (سلام الله علیها)

فتاده در سر ما عجیب میل زیارت
عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد

عدو شود سبب خیر اگر خد خواهد

 

  • ۲ نظر
  • ۰۴ تیر ۹۳ ، ۲۳:۳۳
  • ۸۲۵ نمایش
  • ابناء الزهرا (سلام الله علیها)

دیرگاهیست گلو بغض مکرر دارد
چند روزیست قلم حالت نشتر دارد

کوفیان داعیه ی مسجد و منبر دارند
عمر سعد زمان وسوسه ی زر دارد

 یادمان هست که اجداد شما کربـــ و بــلا...
شیعه از تیـــغ شما داغ به پیکر دارد

بی سبب نیست که از شام ، عراق آمده اید
حضرت عمـــه ی ســادات بـــرادر دارد

و شما کمتر از آنید حسین تیغ کشد
کمتر از آنکه علمدار علم بردارد

مـــا جوانــان بنی فاطمی اربـــابیـــم
بی حیا!عمـــه ی ما مالکــــ اشتر دارد!

ایل ما ایل عجم هاست که یک کودک ما
جگری با جــگر شیـــر برابر دارد

اینکه ما دست به شمشیر و زره استادیم
سبب این است که این طایفه رهبـــر دارد

نه عراق است و نه سوریه خیالت راحت
کشور ضــامن آهوستـــــ،بزرگتر دارد

 وای اگر گرد و غباری به حرم بنشیند
تیغ ما شوق به انداختن سر دارد

باید این شهر به آرامش خود برگردد

که شب جمعه حرم روضه ی مـــــادر دارد



  • ۱ نظر
  • ۰۴ تیر ۹۳ ، ۲۳:۲۷
  • ۱۹۳۵ نمایش
  • ابناء الزهرا (سلام الله علیها)

-این روزها و همزمان با اولین سالگرد پیروزی روحانی در یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، تعریف رابطه اصلاحات و اعتدال بار دیگر به نقل محافل سیاسی کشور به خصوص در میان اعتدالیون و اصلاح‌طلبان تبدیل شده است.

برخی رابطه اصلاحات و اعتدال را یک عاشقانه زیبا می‌دانند که در نهایت فرزندی مشترک را به ارمغان خواهد آورد و از سوی دیگرعده‌ای آن را رابطه سودپرستانه می‌دانند که در نهایت به تبدیل شدن پُلی برای عبور دیگری خواهد انجامید.

*اعتدال به عنوان میناتوری از اصلاح‌طلبی اصیل

به طور حتم حسن روحانی نیز به عنوان رئیس‌جمهور یازدهم از اهمیت تعریف این رابطه بهتر از هر کس دیگری مطلع است و شاید هنوز صدای فریاد برخی حاضران هنگام ادای احترام به مرقد بنیانگذار کبیر انقلاب حضرت امام (ره) در اولین روز پس از پیروزی در انتخابات برای حضور «محمدرضا عارف» کاندیدای مستعفی اصلاح‌طلبان در ترکیب اصلی دولت را به خاطر داشته باشد اما در این میان به نظر می‌رسد، فعالان اصلی جبهه اصلاحات به گونه‌ای دیگر می‌اندیشند و هیچگونه افتراقی بین اندیشه اعتدال و اصلاح‌طلبی را به رسمیت نمی‌شناسند.

تفکری که در آن اعتدال تنها نمونه میناتوری از اصلاح‌طلبی اصیل به شمار می‌رود.

*روحانی به نفع خاتمی کناره‌گیری می‌کرد

به عنوان مثال محسن آرمین از اعضای سازمان منحله مجاهدین انقلاب اسلامی ایران در گفت‌وگویی با نشریه آفتاب یزد که در هفتم خرداد ماه سال جاری منتشر شده است، رای مردم در انتخابات 24 خرداد ماه بیان همان مطالبات قدیمی تاریخی اصلاح‌طلبانه در دایره محدودتر عنوان می‌کند.

وی در ادامه اعتدال را در واقع در برگیرنده بخشی از خواسته‌ها، اهداف و آرمان‌هایی است که جامعه ایران در چارچوب جنبش اصلاحی دنبال می‌کند، تعریف کرده و حتی از امکان کناره گیری روحانی به نفع خاتمی در صورت حضور رئیس‌جمهور اسبق سخن می‌گوید.

 

*روحانی در زمین و مسیر اصلاح‌طلبی با مشی اعتدالی

عبدالواحد موسوی لاری از اعصای مجمع روحانیون مبارز نیز در مصاحبه دیگر در خردادماه سال جاری با روزنامه آرمان این نظر را تایید می‌کند و با اشاره به این که انتخابات ریاست‌جمهوری سال92 نشان‌دهنده زنده و پویابودن جریان اصلاح‌طلبی و درجه تاثیرگذاری بالای آن در سرنوشت کشور است، می‌گوید: «آقای روحانی به صراحت و قاطعیت تابلوی اصلاح‌طلبی را سرلوحه کار خود قرار داده بود و بدون اینکه ادعا کند عضوی از جریان اصلاح‌طلبی است و بر آرمان‌های اصلاح‌طلبی تاکید و پافشاری می‌کرد».

وی درادامه مدعی می‌شود:« شعارهایی که روحانی در تبلیغات انتخاباتی مطرح کرد و امروز نیز در گفتار و رفتار به آن پایبند هست، شعارها و آرمان‌های اصلاح‌طلبی است و بنابراین روحانی بدون اینکه خود را اصلاح‌طلب معرفی کند، در زمین و مسیر اصلاح‌طلبی با مشی اعتدالی حرکت می‌کند».

صادق زیبا کلام نیز در مصاحبه‌ای که روز دوم تیرماه انجام شد به صراحت این نکته را مورد تاکید قرار می‌دهد که «"اگر و اگر" بدنه اجتماعی اصلاح‌طلبان به سمت آقای روحانی نرفته بود آقای روحانی فی‌نفسه یکی دو میلیون رای بیشتر نداشت.»

با چنین تعریفی از اعتدال عملا مسئله رابطه این مشی و خط فکری  با اصلاحات جایگاهی در فضای سیاسی کشور نخواهد داشت چرا اصلاح‌طلبی محاط بر اعتدال است و اعتدالیون فاقد یک نحله سیاسی و فکری جداگانه هستند ولی آیا اصلاح‌طلبان اعتدالیون را همواره این چنین "خودی" فرض می‌کردند؟

*گرای توپخانه اصلاح‌طلبان بر روی اعتدال

گذشته چراغ آینده است و تجربیات قبلی همواره  به عنوان محکی برای سنجش صداقت سلوک فعلی افراد شناخته می‌شود و مشی اعتدال نیز به عنوان یک جریان و نحله فکری فراز و فرودهای فراوانی در طول تاریخ حیات خود  داشته است.

شاید پاییز و زمستان سال 1378 را بتوان به عنوان اولین تاریخ جدی حضور جریان اعتدال در فضای سیاسی کشور محسوب کرد. زمانی که حزب اعتدال و توسعه به عنوان یک بازیگر جدی وارد عرصه انتخابات مجلس ششم شورای اسلامی شد.

بنیانگذاران حزب عدالت و توسعه درپاییز همان سال و پس از دیدار با هاشمی رفسنجانی درعملی کردن تصمیم خود  برای حضور در انتخابات جدی‌تر شدند و در قالب یک فهرست جامع در انتخابات شرکت کردند که بعدها محمدباقر نوبخت از همین فهرست به عنوان نماینده مردم رشت در مجلس ششم فراکسیون اعتدال را تشکیل داد.

صرف‌نظر از نتیجه انتخابات،  رصد فضای مطبوعاتی و رسانه‌ای آن زمان این نکته را می‌رساند که حضور این فهرست و به خصوص هاشمی رفسجانی که عملا پرچمدار اصلی آن جریان محسوب می‌شد، تاثیری قابل توجه در جهت‌گیری توپخانه رسانه‌ای جریان تندروی اصلاح‌طبان داشت.

 

*"پهلوان اکبر" وارد می‌شود

رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در دیدار با بنیانگذاران حزب اعتدال و توسعه با تاکید بر این که « اداره کشور توسط یک جناح برای کشور فاجعه‌انگیز است، اتحاد همه نیروهای معتدل در دو جناح برای  توسعه سیاسی- اقتصادی و تقویت ستون‌های نظام را خواستار شد».

در آن زمان اتفاقاتی همچون وقایع کوی دانشگاه در تیر ماه سال 1378، تندروی‌های بی حد و حصر رسانه‌ای و حرکت‌های  ساختارشکنانه  اصلاح‌طلبان تندرو بسیاری از دلسوزان نظام از جمله هاشمی رفسنجانی را به تکاپو برای ارائه راهکارهایی جهت خروج فضای سیاسی کشور از آن وضعیت انداخته بود.

مطرح کردن جریان اعتدال به عنوان یک خط جدید سیاسی و معرفی آن از سوی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در یکی از خطبه‌های نماز جمعه به سرعت مرجع ضمیر خود را پیدا کرد و وظیفه تخریب آن به اکبر گنجی قهرمان آن روزهای رسانه‌های اصلاح‌طلب محول شد.

*تیراژ ششصد هزار تایی «عالیجناب سرخ‌پوش» تا انتخابات مجلس

اکبر گنجی که به تعبیر سعید حجاریان تئوریسین جریان اصلاح‌طلب در روزهای اعتصاب غذای وی «پهلوان اکبر» نامیده شد، لیدر اصلی جریان اصلاح‌طلب در بهار ادعایی مطبوعات آن زمان بود.

وی که در اوایل دهه هفتاد به حلقه کیان که اتفاقا ارتباط نزدیکی نیز با اشخاصی همچون سعید حجاریان، محسن آرمین، علوی، عمادالدین باقی، مرتضی مردی‌ ها، آرش نراقی، ابراهیم سلطانی، محسن سازگارا، جواد کاشی، حسین قاضیان، ناصر هادیان، مصطفی تاج‌زاده داشت، پیوست.

گنجی  که به علت سخنرانی توهین‌آمیز خویش در دانشگاه شیراز تحت عنوان «تلقی فاشیستی از دین» مدتی در زندان به سر می‌ برد، بعد از آزادی و آغاز دوران اصلاحات عضو شورای سردبیری نشریه "راه نو" و نیز برخی از روزنامه‌های زنجیره‌ای آن دوران از جمله صبح امروز، خرداد، فتح و برخی روزنامه‌های دیگر درآمد و یادداشت‌های وی گاه در ده روزنامه به صورت همزمان چاپ می‌شد.

شاید بتوان دوران اوج وی را زمان انتشار کتاب "عالیجناب سرخپوش و عالیجنابان خاکستری" دانست که با همت وزارت ارشاد دوران مهاجرانی و تا پیش از انتخابات مجلس ششم به تیراژ ششصد هزار جلد رسید.

کتابی که انتشارهمزمان  آن با اعلام آمادگی شخصیت اصلی آن برای حضور در انتخابات مجلس و معرفی اعتدال به عنوان یک جریان جدید در کشور سخت معنی‌دار شد.

*گنجی : اعتدال مشکلات جدی تئوریک دارد

یکی از مهم‌ترین فصل‌های مهم این کتاب که به صورت مستقیم به اعتدال و نظریات پیرامون آن می‌پردازد، بخش «فقر و مسکنت نظریه اعتدال» که شامل صفحات 157 تا 177است.

در این فصل از کتاب اعتدال به عنوان یک معیار نامشخص برای داوری ذکر می‌شود که مشکلات ساختاری جدی تئوریک دارد.

در این باره گنجی در صفحه 161 این کتاب با اشاره به اینکه حد وسط معیار دقیقی نیست تا بتوان بر اساس آن یک سیستم اخلاقی را سامان داد،  می‌نویسد: «حد وسط در مقام تشخیص به نظر سلیقه و منش افراد و نیز به اوضاع و احوالی که در آن قرار می‌گیرند بستگی دارد. یک رفتار را ممکن است یک نفر مصداق افراط دیگری مصداق تفریط و سومی مصداق حد وسط بدانند و هیچ ملاکی برای داوری بین این سه نظر وجود ندارد».

وی با اشاره به اینکه ملاک همگانی و عینی برای تشخیص این حد وجود ندارد در بخشی از صفحات 164 می‌نویسد:«کل نظریه اعتدال فاقد هیچگونه دلیل عقلی یا تجربی است».

گنجی در صفحه 166 نیز آورده است:«حتی با وجود اینکه در برخی از روایات دینی اعتدال به عنوان یک پیش فرض دینی مطرح شده اما در برخی از آیات حتی به جای میانه‌روی بر سبقت‌جویی نیز تأکید شده است.»

*معیاری برای تشیخص کندروی و تند روی وجود ندارد

گنجی در بخش دیگری از این فصل و در صفحه 166می‌نویسد:«نظریه اعتدال معیار پیشینه‌ای برای تمیز اعتدال از افراط و تفریط عرضه نمی‌دارد از این رو هر فرد یا هر گروهی در عمل خود را مصداق اعتدال و مخالفان را افراط‌گرا یا تفریط‌گر می‌دانند. دیگران افراطی هستند چرا که با افکار و رفتار من مخالفند اما مشکل آن است که نظریه اعتدال هیچ معیار ذهنی برای تشخیص این امور در اختیار نمی‌دهد و لذا اثبات تندروی و کندروی یا چپ‌روی یا راست‌روی یا معتدل بودن بر مبنای این تئوری کاری غیرممکن است».

البته نویسنده عالیجناب سرخ‌پوش و عالیجنابان خاکستری در ادامه این‌گونه می‌نویسد:« این سخنان به معنای مخالفت با اعتدال و دفاع از افراطی‌گری نیست اما هیچ معیار پیش‌بینی برای تشخیص تندروی، افراطی‌گری، راست‌روی و چپ‌روی وجود ندارد و در نهایت توسل به این مفاهیم به خودخواهی و خودشیفتگی منتهی شد چرا که هر فرد یا گروهی خود را قطب عالم سیاست فرض کرده و دیگران را به میزان فاصله‌ای که از خود دارند افراطی یا تفریطی می‌خوانند».

*عالیجناب سرخ پوش مصداق اعتدال است؟

گنجی در ادامه این فصل و در صفحه 167 با اشاره مستقیم به هاشمی رفسنجانی که مطرح کننده اصلی این بحث در فضای سیاسی کشور است، می‌نویسد:« آیا عالیجناب سرخپوش با رفتارهایی که تا کنون داشته مصداق اعتدال است یا اعتدال‌گراست؟ آیا زبان تحلیل‌گر و دشمن‌خوان هاشمی رفسنجانی از اعتدال حکایت دارد. آیا استفاده هاشمی از تریبون نمازجمعه و صدا و سیما برای انتخابات معیاری از اعتدال است».

نویسنده در ادامه این فصل برخی از مطالب تاریخی را به عنوان عدم صلاحیت هاشمی رفسنجانی برای مطرح کردن بحث اعتدال مطرح می‌کند و در صفحه 171 می‌نویسد: «برخی از دل‌نگرانان تندروی و انقلابی‌گری در مرحله اول مصلحت را جایگزین حقیقت کردند اما در مرحله بعد مصلحت را فراموش کردند و به جای نشان دادن اینکه انتشار فلان‌ فکر یا فلان یادداشت برخلاف مصلحت بوده به دنبال کشف انگیزه‌های نفسانی مصلحان روان شدند».

گنجی ورود مفاهیمی همچون تند و افراطی به واژگان سیاسی کشور را جلوگیری از انتشار برخی حقایق عنوان می‌کند.

*اعتدال زمینه‌ای برای به خطر اندختن مردم‌سالاری و آزادی تمام عیار

در نهایت نویسنده عالیجناب سرخپوش در صفحه 175 این کتاب اعتدال را زمینه‌ای برای به خطر انداختن مردم‌سالاری و آزادی تمام عیار عنوان می‌کند.

انتشار این فصل به همراه بخش‌های دیگری از این کتاب همچون «هاشمی‌رفسنجانی و دموکراسی»، «روشن‌فکران و گفتمان عالیجناب سرخپوش» پاسخی محکم به اعتدال و نظریه مطرح شده از سوی هاشمی رفسنجانی بود.

*میانه‌روی که زیر بهمن تند روی له شد

البته در این میان برخی شخصیت‌های اصلاح‌طلب نیز بودند که از حضور جریان اعتدال در انتخابات استقبال کرده و در دوره‌های مختلف همچون جریان فتنه در سال 1388 تلاش می‌کردند تا از برخی تندروی‌ها در جبهه اصلاحات جلو گیری کنند، اما عملا تلاش‌های زیر بهمنی از فشار جناح های تندرو اصلاح‌طلب دفن شد و به جایی نرسید.

البته فشار اصلاح‌طلبان تندرو به هاشمی تا بدین جا خاتمه نیافت بلکه فضاسازی‌های رسانه‌ای تا بدان جا ادامه یافت که حضور هاشمی با شعار اعتدال به عنوان نوعی عقب‌گرد برای فضای سیاسی کشور تلقی شد.

محمدرضا جلایی‌پور در هفتم دی ماه 1378 طی سخنانی در جمع دانشجویان دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی و پیش از انتخابات می‌گوید: « از حضور هاشمی نباید ترسید،‌ زیرا وی نمی‌تواند جلوی روند کنونی اصلاحات را در ایران بگیرد. تحولات اصلاحی در ایران تا این اندازه شخص محور نیست که با حضور کسی، کند یا تند شود و هرگز، به عقب نیز باز نمی‌گردد».

*هاشمی عقب می‌کشد

عباس عبدی نیز طی سخنانی در 14 دی ماه 1378هاشمی رفسنجانی را از سال 1372 دیگر یک رئیس‌جمهور به تمام معنا نمی‌داند و می‌گوید: «در ابتدای ریاست جمهوری خود گفته بود که خواستار یک کابینه سیاسی نیست و می‌خواهد یک کابینه کار داشته باشد در حالیکه بعدا مشخص شد وزرای او اهل کار هم نبودند».

علی شکوری‌راد نیز در 20 دی‌ماه همان سال و در جمع دانشجویان در سخنانی مشابه تحلیلی این‌گونه ارائه می‌دهد و می‌گوید« افراد مخالف توسعه سیاسی می‌خواهند با دعوت از آقای هاشمی، شرایط توقف توسعه سیاسی را پدید آورند».

کار در نهایت به جایی می‌رسد که بعدها هاشمی از حضور در ادامه رقابت‌ها انصراف می‌دهد و در موقعیت‌های گوناگون به عنوان یکی از خاطرات تلخ خود برای حضور در عرصه سیاسی یاد می‌کند.

*آیا تاریخ تکرار می‌شود

از سال‌های 1378 تا کنون زمان زیادی گذشته است، دو دولت عوض شده‌اند و دولت جدید با شعار اعتدال میدان‌دار ادامه کشور است.

به نظر می‌رسد، اصلاح‌طلبان هم چنان همکاری خود را با دولت اعتدال ادامه خواهند داد، اما شاید زمانی برسد که همچون سال‌های نه چندان دور باز هم اعتدال مانعی در برابر آزادی و دموکراسی مطلق شود.

پاسخ به این سؤال به طور حتم نیاز به زمان دارد، اما اصلاح‌طلبان نه می‌توانند تعلق فکری خود را به نویسنده عالیجناب سرخ پوش منکر شوند و نه موضعی که در مقابل اعتدال و اعتدالیون داشته‌اند. شاید باز هم تاریخ تکرار شود.

  • ۰ نظر
  • ۰۴ تیر ۹۳ ، ۱۲:۳۲
  • ۷۲۳ نمایش
  • ابناء الزهرا (سلام الله علیها)