"جنگ سرد" به دوران تاریخی اطلاق می شود که از اواسط دهه 1940 میلادی، با پایان جنگ دوّم جهانی، آغاز شد و تا سال 1991 و فروپاشی اتحاد شوروی، یعنی حدود 45 سال، دوام آورد.
شاخص این دوران، رقابت و نبرد آشکار و پنهان سیاسی، اقتصادی، تسلیحاتی، اطلاعاتی و فرهنگی بلوک غرب، به رهبری ایالات متحده آمریکا، و بلوک شرق، به رهبری اتحاد شوروی، بود. این نبرد در تمامی دوران طولانی فوق سایه سنگین و سیاه خود را بر فضای بینالمللی گسترد و سرنوشت بشریت را رقم زد. در این دوران، روشنفکران نیز به دو جبهه اصلی کمونیست و ضد کمونیست تقسیم شدند و اگر مواضع روشنفکران مستقل و میانهرو با نگرش یکی از این دو جبهه اصلی روشنفکری تعارض مییافت به وابستگی به جبهه دیگر متهم میشد. فضای قطببندی شدهای بود که لمس آن برای نسل جدید دشوار است. طبعاً، سرویسهای اطلاعاتی هر دو بلوک، شرق و غرب، نیز، در این حوزه روشنفکری فعال بودند.
در سالهای اخیر، با فروپاشی اتحاد شوروی و پایان یافتن جنگ سرد، توجه به نقش سرویسهای اطلاعاتی، بهویژه آژانس مرکزی اطلاعات آمریکا (سیا)، در حوزههای روشنفکری در دوران فوق افزایش چشمگیر یافته است. پژوهشهایی که در این زمینه صورت گرفته، ثابت میکند که در دوران جنگ سرد در عرصههای روشنفکری نیز، مانند سایر عرصهها، این نبرد به شدت جریان داشت. این پدیدهای است که "جنگ سرد فرهنگی" نام گرفته است. اینک، در غرب، نسلی پرشور و دقیق از محققین پدید آمده اند که، بر پایه اسناد علنی شده سیا، گروهی از برجستهترین نظریهپردازان و مبلغان لیبرال دمکراسی را به همکاری با سیا و اینتلیجنس سرویس بریتانیا متهم میکنند. این جنجالی است که برخی مطبوعات آن را «بحران روشنفکری لیبرال پس از جنگ سرد» نامیدهاند.
جنگ سرد فرهنگی
*جنجال کتاب خانم ساندرس
مهمترین این تحقیقات، کتاب خانم فرانسیس ساندرس، پژوهشگر و روزنامه نگار انگلیسی، است که چاپ اوّل آن در سال 1999 در لندن منتشر شد و غوغایی به پا کرد. چاپ های بعدی این کتاب با عنوان زیر در 509 صفحه منتشر شده است: جنگ سرد فرهنگی؛ سیا و جهان هنر و ادب.
فرانسس ساندرس
*وزارت فرهنگ بلوک غرب
به تعبیر خانم ساندرس، سیا در مقام «وزارت فرهنگ بلوک غرب» عمل می کرد. مثلاً، از جکسون پولاک و نقاشی آبستره به شدت حمایت می کرد با این هدف که، در عرصه هنر، رئالیسم سوسیالیستی را شکست دهد.
در هالیوود، مأموران سیا کارگردانان را ترغیب می کردند که در فیلم های خود سیاهپوستان را هر چه بیشتر نمایش دهند، آنان را آراسته و خوش لباس به تصویر کشند و از این طریق ایالات متحده را جامعهای آزاد و دمکرات بنمایانند. فیلم مزرعه حیوانات جرج ارول با سرمایه سیا تهیه شد. فیلم 1984 ارول نیز با بودجه سیا ساخته شد.
بسیاری از کتب کمپانی پراگر با بودجه سیا چاپ می شد. کتاب طبقه جدید میلوان جیلاس با بودجه سیا در شمارگان بالا منتشر شد و در سراسر جهان توزیع گردید. سیا 50 هزار نسخه از یکی از کتابهای ایروینگ کریستول را برای توزیع مجانی در سراسر جهان خریداری کرد، سیا در سال 1950 با ده میلیون دلار بودجه"رادیوی اروپای آزاد" را تأسیس کرد، و موارد فراوانی از این قبیل.
طبق تخمین خانم ساندرس، در دوران جنگ سرد حدود یکهزار عنوان کتاب به وسیله سیا و در زیر نام بنگاه های انتشاراتی تجاری و دانشگاهی، فقط در ایالات متحده آمریکا، منتشر شد.
*سیا و کنگره آزادی فرهنگی
مهمترین اقدام سیا، تأسیس کنگره آزادی فرهنگی بود که در ژوئن 1950 با حضور بیش از یکصد نویسنده از سراسر جهان در برلین گشایش یافت. در این اجلاس روشنفکران برجستهای چون آرتور کوستلر، سیدنی هوک، ملوین لاسکی، ایناتسیو سیلونه و جرج ارول شرکت کردند. کوستلر در نطق خود اعلام کرد: «دوستان، آزادی تهاجم خود را آغاز کرده است!»
آرتور کوستلر رابطه نزدیک با سیا داشت و راهنماییهای او در فعالیتهای سیا در میان روشنفکران بسیار مؤثر بود. سیدنی هوک در 1949 به مقامات آمریکایی گفته بود:
به من یکصد میلیون دلار و یکهزار انسان مصمم بدهید؛ تضمین میکنم که چنان موجی از ناآرامیهای دمکراتیک در میان توده ها، بله حتی در میان سربازان امپراتوری استالین، ایجاد کنم که برای مدتی طولانی تمامی دغدغه وی به مسائل داخلی معطوف شود.
سیدنی هوک
یکی از اولین اقدامات کنگره، صرف پولهای کلان برای ایجاد نشریات روشنفکری در پاریس، برلین و لندن بود. هدف اولیه آنها تقویت چپگرایان غیرکمونیست و مارکسیستهای مخالف شوروی بود. هدف دوّم، مقابله با روحیات ضد آمریکایی در میان روشنفکران اروپای غربی با ارائه تصویری زیبا از ایالات متحده آمریکا بهعنوان اوج شکوفایی تمدن غرب.
هدایت کنگره آزادی فرهنگی را مایکل یُسلسون، کارمند واحد جنگ روانی سیا، به عهده داشت که بعدها به نویسندهای سرشناس بدل شد. دستورات به شکل رمز از واشنگتن به آپارتمان محل زندگی یُسلسون و همسرش در پاریس انتقال مییافت. این سازمان تا زمان انحلال (1967) دهها میلیونها دلار پول از سیا دریافت کرد.
*سیا و نهادهای دانشگاهی
تعدادی از دانشگاههای سرشناس ایالات متحده، مانند کلمبیا و استانفورد و نیویورک و هاروارد، در زیر نفوذ مستقیم سیا بود. مثلا، بنیاد فارفیلد (Farfield Foundation) در دانشگاه کلمبیا از مهمترین مراکزی بود که بودجه عملیات فرهنگی سیا از طریق آن به نهادهای فرهنگی انتقال مییافت. ظاهراً این بنیاد را یک ثروتمند یهودی بهنام جولیوس فلیشمن ایجاد کرده بود ولی در واقع با بودجه سیا تأمین میشد. هدایت این بنیاد را جک تامپسون، مأمور سیا و استاد دانشگاه کلمبیا، به دست داشت.
دیوید گیبس در مقاله «اندیشمندان و جاسوسان: سکوتی که فریاد میزند» (لُسآنجلس تایمز، 28 ژانویه 2001) از رسوایی بزرگی سخن میگوید که به دلیل فاش شدن اسناد ارتباط سیا با نهادهای آکادمیک در دوران جنگ سرد پدید آمده است. گیبس به رابطه تنگاتنگ سیا با نهادهای علوم اجتماعی ایالات متحده اشاره میکند.
*جنگجویان فرهنگی سیا
با انتشار کتاب خانم ساندرس و تحقیقات مشابه، نام گروهی از سرشناسترین روشنفکران جهان غرب در فهرست «شوالیههای جنگ سرد فرهنگی» ثبت شده است. در فهرست این جنگجویان فرهنگی نامهای بزرگی دیده میشود: سر کارل پوپر، توماس کوهن، آرتور شلزینگر (پسر)، سِر آیزایا برلین، والت ویتمن روستو، جیمز برنهام، دانیل بل، ریمون آرون، حنا آرنت، ایروینگ کریستول، سیدنی هوک، آرتور کوستلر، هنری لوس، رینهولد نیبور، رابرت کانکوئست و غیره.
اینان اندیشمندانی بودند که در دوران جنگ سرد روشنفکران مخالف کمونیسم را در سراسر جهان تغذیه فکری میکردند. مثلاً، توماس کوهن، کتاب ساختار انقلابهای علمی خود را، که یکی از نامدارترین و متنفذترین کتب سده بیستم بهشمار میرود، به سفارش جیمز بریان کانانت، رئیس دانشگاه هاروارد ، نوشت و کتاب را به او اهدا کرد. کانانت شیمیدان برجسته و از طراحان بمب اتمی ایالات متحده بود و با زرسالاران والاستریت و سرویس اطلاعاتی پیوندهای استوار داشت.
توماس کوهن
*شوالیههای «معصوم»
نقش سیا در هدایت این فعالیتهای فرهنگی در زمان خود چندان پوشیده نبود. در دهه 1960 در محافل روشنفکری اروپا این شوخی رواج یافته بود که هر نهاد خیریه یا فرهنگی آمریکایی که در نام خود از واژههای «آزاد» یا «خصوصی» استفاده میکند وابسته به سیا است. بهنوشته دیوید گیبس، اندیشمندان اجتماعی و سیاسی فوق کاملاً به رابطه خود با سیا واقف بودند مانند رابرت جرویس استاد دانشگاه کلمبیا و رئیس سابق انجمن علوم سیاسی آمریکا، جوزف نی استاد دانشگاه هاروارد، برادفورد وسترفیلد استاد دانشگاه ییل و دیگران. خانم ساندرس نیز با ادله و اسناد محکم ثابت میکند که برخی از این روشنفکران برجسته، از جمله سر آیزایا برلین و سر استفن اسپندر و آرتور کوستلر، از همکاری خود با سیا کاملاً مطلع بودند.
سر آیزایا برلین
*سیا و قتل روشنفکران
این ترویج «فرهنگ آزاد» همپای سیاست ترور و کشتار روشنفکران دگراندیش در تمامی دوران جنگ سرد جریان داشت. طبق برخی تخمینها، سیا در این دوران حداقل یکصد و پنجاه هزار آموزگار، استاد دانشگاه، رهبر اتحادیه کارگری و کشیش و روحانی را به قتل رسانید. برخی تخمینها این رقم را تا سیصد هزار نفر نیز افزایش میدهد.
در دوران جنگ سرد، و در زمانی که روشنفکران همکار سیا از مواهب فراوان برخوردار بودند،بسیاری از روشنفکران ایالات متحده قربانی جنون ضد کمونیستی بودند. حدود 30 هزار عنوان کتاب در ردیف لیست سیاه قرار گرفت و از کتابخانهها بهعنوان «کتاب مضره» خارج شد. «لیست سیاه» سیا شامل کتب نویسندگانی میشد که متهم به هواداری از کمونیسم بودند. در این فهرست اسامی نویسندگان نامداری چون داشیل هامت، لنگستون هیوز، جان رید و هرمن ملویل دیده میشود.
*روشنفکران یهودی و جنگ سرد فرهنگی
عجیبتر اینکه اکثریت مطلق این شوالیههای جنگ سرد فرهنگی یهودی بودند. پل بوهل، استاد تاریخ جنبشهای رادیکال در دانشگاه براون، مقالهای با عنوان «سیا و لیبرالهای یهودی» در مجله تیکون (مه- ژوئن 2000) منتشر کرده است. تیکون یک نشریه روشنفکری یهودی است که در ایالات متحده آمریکا چاپ میشود. بوهل به نقش فائقه روشنفکران یهودی در جنگ سرد فرهنگی سیا توجه میکند و خصوصیت دوّم این روشنفکران یهودی را پیشینه چپ ایشان مییابد. او مینویسد: وجه اشتراک جنگجویان فرهنگی سیا این است که «تقریباً تمامی آنها جداشدگان از چپ هستند.» بهنوشته بوهل، اکثر آنها تروتسکیستهای سابق و اعضای حلقهای بودند که به «روشنفکران نیویورک» معروف است.
دانیل بل، دانیل بل و ناتان گلیزر
*میراثی که به نومحافظهکاران رسید
جریانی که به عنوان نومحافظهکاری در سالهای اخیر در ایالات متحده آمریکا سربرکشیده و سیاستهای نظامیگرایانه دولت جرج بوش دوّم را تغذیه و هدایت میکند، ادامه مستقیم همان کانونی است که عملیات فرهنگی سیا را در دوران جنگ سرد هدایت میکرد. از ایروینگ کریستول، روشنفکر سرشناس یهودی و تروتسیکست سابق، به عنوان بنیانگذار جریان نومحافظهکاری نام میبرند.
ایروینگ کریستول و جرج بوش
ویلیام کریستول
ویلیام کریستول بهصراحت مینویسد:
آینده بشریت منوط به یک سیاست خارجی راسخ، آرمانگرا و خوش بنیان از سوی ایالات متحده آمریکاست... آمریکا نه تنها باید پلیس و کلانتر جهان شود، بلکه باید راهنمای آن نیز باشد.
ویلیام باکلی، نظریهپرداز متنفذ نومحافظهکار دیگر، در زمانی که دانشجوی دانشگاه ییل بود، بهوسیله استادش، جیمز برنهام (جامعه شناس معروف)، به سیا معرفی شد و به عضویت این سازمان درآمد.
ویلیام ف. باکلی
نشریه ویلیام باکلی، نشنال ریویو، نیز به کمک برنهام تأسیس شد و در اوائل کار نام برنهام به عنوان دبیر ارشد تحریریه در آن درج میشد. دانیل پایپز، روزنامهنگار جنجالی نومحافظهکار، پسر ریچارد پایپز استاد هاروارد و از جنگجویان سرشناس جنگ سرد فرهنگی، است. دانیل پایپز از کسانی است که در سالهای اخیر مفهوم "توهم توطئه" را رواج دادند و آن را به ابزاری تبلیغاتی برای تخطئه پژوهشهای تاریخی درباره نقش کانونهای استعماری بدل کردند. نمونههای دیگری نیز میتوان ذکر کرد.
مایکل پایپر در مقاله «محافظهکار امپریالیستها دولت بوش را اداره میکنند» (آمریکن فری پرس، 23 مارس 2003) از ویلیام کریستول به عنوان عامل روپرت مردوخ نام میبرد. کریستول سردبیر روزنامه ویکلی استاندارد است که مالکیت آن به روپرت مردوخ تعلق دارد. مردوخ بهعنوان چهره علنی شبکه زرسالاران یهودی روچیلد، برونفمن و اوپنهایمر شناخته میشود.
برخی مطبوعات آمریکا این سه خانواده را، بههمراه خانواده مردوخ، «باند چهار میلیاردر (The Billionaire Gang of Four) مینامند».
*تهاجم فرهنگی و تولید فرهنگی
با توجه به آنچه گفته شد، من به پدیدهای بهنام «تهاجم فرهنگی» باور دارم؛ به این معنا که کانونهای قدرتمند سلطهگر جهانی و سرویسهای اطلاعاتی غرب برای فروپاشی نظام سیاسی یک جامعه یا تحمیل طرحهای سیاسی و اقتصادی- مالی و فرهنگی خود بر آن جامعه، عملیات روانی و فرهنگی و تبلیغاتی معینی را سازمان دهند. این پدیدهای است که در مقابله با اتحاد شوروی و ایدئولوژی مارکسیسم رخ داد و کتاب خانم ساندرس، و سایر تحقیقات جدیدی که در این زمینه منتشر شده، گواه این مدعاست.
در رابطه با ایران نیز این امر صادق است. معهذا، از همان زمان که بحث «تهاجم فرهنگی» در جامعه ما آغاز شد، من در مباحث شفاهی و کتبی، راه مقابله با آن را به صراحت «تولید فرهنگی» عنوان کردم و به مخالفت شدید و آشکار با تفکری پرداختم که «برخورد امنیتی به مقوله فرهنگ» را تبلیغ و ترویج میکرد. برای آشنایی با نگرش من به مقوله فرهنگ و روشنفکری و تکثر سیاسی بنگرید به مصاحبهها و مقالات متعددم از جمله مصاحبه با آقای قزلسفلی با عنوان «سیر تاریخی تکوین روشنفکری در ایران» و مقاله «تعارض کانونهای سیاسی: مخرب یا سازنده؟» که در 18 شهریور 1375 منتشرشد یعنی قریب به 9 ماه پیش از دوّم خرداد 1376، و مقاله «در پیرامون مناقشات سیاسی و قتلهای اخیر». مقاله اخیر در روزنامه ایران، طی دو شماره (8 و 10 بهمن 1377)، انتشار یافت. بنابراین، من به «نظم تکصدایی» باور نداشته و ندارم و آن را سخیفترین و بدویترین و غیرقابل تحققترین رویکرد در حوزه فرهنگ، سیاست و اندیشه سیاسی میدانم. به آزادی اندیشه و قلم و پلورالیسم سیاسی و فرهنگی معتقد بوده و هستم.
- ۰ نظر
- ۲۸ فروردين ۹۳ ، ۱۱:۵۵
- ۱۱۱۵ نمایش